المسیر الجاریه :
دل را پر از طراوت عطر حضور کن
دل را پر از طراوت عطر حضور کن <br />
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن<br />
آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه <br />
برگرد و شهر را پر از امواج نور کن
ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
اگر چه لایق احسان تو نبودم من<br />
همیشه شامل من بوده است احسانت<br />
از این حجاب پر از ابر آسمان، آخر<br />
ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت
تو را قسم به صبوری قلب منتظران<br />
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت<br />
عدالت علوی تو خواب این شهر است<br />
فدای آن لبه ی ذوالفقار برانت
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان<br />
به جستجوی تو و خیمه و بیابانت<br />
به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم<br />
بس است این همه دوری بس است هجرانت
دلم دوباره ببین که شده پریشانت
دلم دوباره ببین که شده پریشانت<br />
عزیز فاطمه ای جان من به قربانت<br />
برای روز ظهورت، برای آمدنت<br />
چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟
بیا بیا که طلوعت، غروب نومیدی ست
بیا بیا که طلوعت، غروب نومیدی ست <br />
بیا بیا که حضورت بهشت زیبایی ست<br />
فروغ صبح امیدی حصار بشکن <br />
سپیده تو به ظلمت سرای تنهایی ست
فروغ دیده تو آیت شکوفایی ست
فروغ دیده تو آیت شکوفایی ست <br />
نگاه لطف تو ای گل، بهار زیبایی ست<br />
مگربه خواب گل از گلشنم نصیب آید <br />
خیال وصل چه شور آفرین و رویایی ست
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است<br />
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد<br />
جمال یار چو خورشید عالم افروز است<br />
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد<br />
افق افق دل من را غبار می گیرد<br />
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام<br />
نه با دعای سماتم قرار می گیرد
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی<br />
ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی<br />
بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان<br />
اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی