المسیر الجاریه :

شب قشنگ
كسي ز راه مي رسد به آسمان نگاه كن چه قدر آب رفته است و ماه ، ماه منتظر در آن به خواب رفته است درخت ها از انتظار چه رنگ رنگ گشته اند. پرنده ها به شاخه ها
تمام سنگ گشته اند كسي كه نسل روشنش

ببر مادر و توله هايش
1 ـ صداي جيغ ميمون ها در جنگل پيچيد . آهوها پا به فرار گذاشتند. 2 ـ كمي آن طرف تر بزها مشغول چريدن هستند. 3 ـ بوي حيوانات اهلي ببرها را به آن جا كشانده است . پناهگاه و زيستگاه آن ها در جنگل است ، اما آن...

پلاستيك طبيعي درست كنيم
به اطراف خود نگاه كنيد. چيزي پيدا مي كنيد كه از پلاستيك ساخته شده باشد . دكمه هاي صفحه كليد رايانه پلاستيكي است . موس كه در دست شماست و حتي قسمت هايي از صفحه رايانه كه به آن نگاه مي كنيد هم پلاستيكي است...

باغ بهشت
يك دفعه صداي خانم معلم را شنيدم كه گفت : «مريم... كجايي؟» دست پاچه شدم ، گفتم : «هيچ جا. هـ .. همين جا خانم!» خانم معلم گفت : «خودم مي دانم اين جايي ، اما طوطيِ فكرت ، رفته بود هندوستان .» همه ي بچه ها...

مارپيچ گِلي
شما حتما شكل هاي مارپيچي (ماز) را در مجله ها ديده ايد. گاهي اين شكل هاي مارپيچي را در پارك ها مي سازند كه به صورت طبيعي هستند. حالا مي خواهيم يك كاردستي هم از اين شكل هاي مارپيچي درست كنيم.

يار مهربان
خيلي وقت ها كه از كنار يك كتاب فروشي يا كتابخانه رد مي شوي ، دارد نگاهت مي كند . دلش مي خواهد جلو بيايي ، آن را برداري ، ورق بزني و بخواني . هميشه آروز دارد كه با همه آدم ها دوست شود و همه ي آدم ها هم...

گل
ديدم گلي را در باغ زيبا گفتم بچينم از بين گل ها يك دفعه ديدم رويش شده زرد از ترس كندن گل گريه مي كرد

همسايه ي باران
پر مي زند چشمش با شوق تا گنبد اين اولين بار است مي آيد او مشهد آرام مي گرديم در صحن ها با هم حس مي كنم با او

الياس و ظرف معجزه آساي روغن
پادشاه فكر مي كرد مهم ترين فرد است . او پادشاه قدرت مندي بود. كارش اين بود كه دستور بدهد و همه ي خدمت كاران با عجله دستوراتش را انجام مي دادند.
به جاي توكل به خدا ، فقط به خودش اعتماد داشت . او خودش را...

لطفاً نشاني ات را بگو!
يادم مي آيد با مامان رفته بوديم پارك . هوا سرد بود و برگ ها زرد شده بودند. چشمم به پرنده هاي توي آسمان افتاد . زياد بودند. دسته دسته مثل بادبادك پرواز مي كردند.
مامان گفت : هوا سرد است . براي همين آن...