المسیر الجاریه :
مثل تمام عاشقانت
همیشه بر دل من از تو داغ میماند و باز خانهی دل بیچراغ میماند همیشه سینهی من کوچه کوچه تنهایی است
مثل تمام عاشقانت
بغضی گره خورده است آقا در صدایم با گریهها حرف دلم را میسرایم چشم و چراغ جامعه نسل شهید است
مثل باران
در نسیمی با سحر خندید و رفت آنکه دیشب غفلتم را دید و رفت مثل رؤیا با خیال نور و موج
مثل آیینه
مثل شکفتن حضور تو «قدقامت» نخل بود با قیامی سبز ای ظهور خونین سرخی را در ریشه ات کاشتند و سبز روییدی
گَردی ز کوی دوست
برخیز تا به شهر شهیدان سفر کنیم از این سراب شهرت و شهوت حذر کنیم از باغ عشق دستهگلی ارمغان بریم
کوچه ابری
چشم او منشاء پاکی و صفا، زیباییست من ندانم غم جانسوز نگاهش از چیست به سرشستند دلش را ز گِل عشق و امید
قندیل دعا
این دل امشب آتشی انگیخته ست شوق را با سرکشی آمیخته ست چشم بیدار من امشب ریخته ست
قطره قطره
به موج سیل خیالت چنان خراب شدم برای عبرت آیندگان کتاب شدم دلم گرفته از این تن سیاه و بسته و سرد
فراق تو
بر دل من چو می نهی داغ فراق خود چه غم هر چه نهی بنه که من سر با رضات می نهم
غرور نازک گندم
غرور نازک گندم به داس تا تن داد به روی حوصلۀ سرد سنگها، افتاد