المسیر الجاریه :
داستانی درباره غیبت عُزیر پیامبر (ع) به قلم سیده فاطمه موسوی
نوشته زیر داستان زندگانی عُزیر پیامبر(ع) است و به این موضوع اشاره می نماید که خداوند هرگاه اراده کند همه بندگانش را مورد آزمایش قرار می دهد.
داستانی درباره غیبت حضرت سلیمان(ع) به قلم سیده فاطمه موسوی
نوشته زیر گذری کوتاه است بر زندگانی سلیمان نبی علیه السلام و غیبت ایشان از میان قومش و در انتها شباهت هایی که میان غیبت حضرت سلیمان(ع) و حضرت مهدی (عج) وجود دارد ذکر گردیده است.
داستانی درباره بیت المال به قلم سیده فاطمه موسوی
اگر در جامعه ای حق هر صاحب حقی به او برسد، عدالت اجتماعی در میان افراد آن جامعه رعایت شده است. حضرت علی علیه السلام از همان روز که به حکومت رسید، دست به کار شد تا عدالت اجتماعى را به اجرا درآورد.
داستانی درباره ظهور امام زمان(عج) به قلم سیده فاطمه موسوی
علم و دانش 27 حرف است و تمام چیزی که پیامبران الهی برای مردم آوردهاند، دو حرف بیش نیست و مردم تا امروز چیزی جز آن دو حرف نشناختهاند و وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور کند، 25 حرف دیگر را آشکار و بین مردم منتشر...
داستانی درباره غیبت حضرت ابراهیم(ع) به قلم سیده فاطمه موسوی
نوشته زیر گذری کوتاه از زندگانی حضرت ابراهیم علیه السلام است که سیده فاطمه موسوی آن را به رشته تحریر درآورده است.
داستانی درباره فریب شیطان به قلم سیده فاطمه موسوی
نوشته زیر درباره ابوطاهر بلالی و خیلی های دیگر است که زمانی از یاران و نزدیکان ائمه بوده اند اما در نهایت پایشان لغزیده و فریب شیطان را خورده اند.
داستانی درباره ظهور امام زمان(ع) به قلم سیده فاطمه موسوی
همهی سالهای گذشته و احتمالا آینده، امام زمان (عج)، باید بهطور ناشناس بین مردم رفتوآمد کند. نظارهگر غصب حق خودش و شاهد رنجها و مصیبتهای مردم باشد و فقط صبر کند و انتظار بکشد، اما چرا یادمان میرود...
داستانی درباره سفره ی هفت سین به قلم یوسف یزدیان وشاره
یوسف یزدیان وشاره، یکی از خاطرات زیبای دوران کودکی خود را که درباره عید نوروز و سفره هفت سین است در قالب داستان زیر و با زبانی شیوا برای شما نوجوانان عزیز بیان کرده است.
حکایت کربلا و مرد رومی
واقعه کربلا یا واقعه عاشورا، نبرد امام حسین(ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه که برای یزید بن معاویه دومین حاکم اموی میجنگیدند. این واقعه که در روز دهم محرم سال ۶۱ق و به دنبال بیعتنکردن امام حسین(ع)...
داستانی درباره مسافرت به قلم محمد امیری
رویا خیلی مؤدب و فهمیده بود، اما شاید هنوز بعضی از احکام شرعی را نمیدانست! شاید هم فراموش کرده بود... برادرش امید به دنبال راهی بود تا بتواند طوری که رویا ناراحت نشود، این مسئله را با او در میان بگذارد.