هو السید جمال الدین ، وقیل أشرف الدین حسن بن ناصر العلوی ، الغزنوی ، أبو الحسن ، وقیل أبو محمد .من کبار عرفاء وصوفیة القرن السادس الهجری ، وکان أدیباً ، شاعراً ، زاهداً ، ورعاً ، حسن الأخلاق .عاصر السلطان بهرام شاه الغزنوی وحظی لدیه ، ثم تکدر الصفو بینهما فرحل إلى الحجاز ، وزار قبر النبی (صلى الله علیه وآله) بالمدینة المنورة ، ثم انتقل إلى بغداد ، ومنها إلى خراسان .
توفی فی جوین من أعمال اسفراین سنة 535 هـ ، وقیل سنة 565 هـ ، وقیل قبل سنة 500 هـ والله أعلم .
له (دیوان شعر) ، ومن شعره :
تا کى زجهان پر گزند اندیشى***تا چند زجان مستمند اندیشى
آنچه از تو توان ستد همین کالبد است***یک مزبله گو مباش چند اندیشى
وله أیضاً :
آخر دلم بآرزوى خویشتن رسید***آنچ از خداى خواسته بودم بمن رسید
دل رفته بود وجان شده منت خداى را***کان دل بسینه آمد وآنجان بتن رسید
من کِستم که صافى وصلت طمع کنم***اینم نه بس که دردى دردت بمن رسید
وله أیضاً :
بر آسمان وزمین همچو صبح وگل هرگز***که خنده زد که نه در حال خنده جامه درید
دل را بدمى شاد نمى یارم کرد***از قید غم آزاد نمى یارم کرد
دارم سخن ویاد نمى یارم کرد***فریاد که فریاد نمى یارم کرد
المراجع :
الذریعة ج 9 قسم 1 ص244 ، ریاض العارفین (فارسی) ص 306 وص307 ، لغت نامه دهخدا (فارسی) ج 19 ص600 ، ریحانة الأدب (فارسی) 4/243 و244 ، فرهنگ سخنوران (فارسی) ص160 ، فرهنگ معین (فارسی) 5/460 وص461 و6/1252 .