هو داراب ، وقیل دارا بیگ التبریزی ، الکشمیری ، المشتهر فی شعره بجویا .من شعراء ایران فی القرن الثانی عشر الهجری .أصله من تبریز ، ولد فی کشمیر ونشأ فی تبریز .عاصر السلطان عالمگیر شاه سلطان الهند وحظی لدیه ، وتخرج علیه جماعة من الادباء والشعراء فی الهند .
له (دیوان شعر) ، وتوفی سنة 1118 هـ ، وقیل 1110 هـ .
من شعره :
مگر بگذشت دل آواره ناشاد زین صحرا***که همچون آه دردآلود خیزد باد زین صحرا
همچو من عینک که در جزوى فراموش کنند***کردم از شوقش نهان در نامه چشم خویش را
اگر در گریه خوددارى کنم چشم خطر دارد***زضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
نگاه او چه خونریز است از پهلوى مژگانش***چو ماهى با خود این خنجر هزاران نیشتر دارد
سرو کار دل دیوانه ام افتاد با طفلى***که هر جا ناله بر مى دارد این آن سنگ بردارد
وله أیضاً :
مردانه پشت پاى بر افلاک میزنم*** رستم کسى بود که از این هفتخوان گذشت
وله أیضاً :
بقدر بودن دنیا بفکر دنیا باش***کسى همیشه در این خاکدان نمى باشد
المراجع :
الذریعة ج9 قسم1 ص212 . ریحانة الأدب (فارسی) ج1 ص442 وص443 . دانشمندان آذربایجان (فارسی) ص101 وص102 ، فرهنگ شاعران زبان پارسى (فارسی) ص151 ، لغت نامه دهخدا (فارسی) ج16 ص167 ، فرهنگ سخنوران (فارسی) ص142 .