هو سالک الیزدی .من شعراء ایران فی القرن الحادی عشر الهجری ، وکان أدیبا ، متصوفا .سکن شیراز ، ثم انتقل الى اصفهان وأقام بها ، ثم هاجر الى الهند أیام ملکها عبد الله قطب شاه وصحبه وحظی لدیه وسکن الدکن ، وأیام فتنة المغول ترک الدکن وسکن مدینة شاه جهان آباد ، ولم یزل بها حتى توفی
سنة 1066 هـ .
له (دیوان شعر) ، ومن شعره :
در هم سرشته اند غم وشادى جهان***چندانکه کرد خنده لب ما گریستم
سالک فتاده تا نظر ما به سوى چرخ***فواره سان به عالم بالا گریستم
وله أیضاً :
محتسب دوش مرا بر در خمار گرفت***برد غوغا زحد ومعرکه بسیار گرفت
شیشه بر گردن من کرد وبه سو گرداند***شور رسوائى من کوچه وبازار گرفت
بر در دیر مغان زاهد سالوس آمد***خبر کفر من از حلقه زنار گرفت
خواستم کز سر کوى تو قدم بردارم***دامن آبله پاى مرا خار گرفت
چه بهارى چه بهشتى که گلستان چون خار***به تماشاى تو جا بر سر دیوار گرفت
دى که مستانه سر زلف ترا داشت به کف***دزد خود سالک از آن طره طرار گرفت
المراجع :
الذریعة ج9 قسم2 ص420 . فرهنگ شاعران زبان پارسى (فارسی) ص262 . لغت نامه دهخدا (فارسی) ج28 ص178 . ریحانة الأدب (فارسی) ج2 ص414 . تذکره نصر آبادى (فارسی) ص329 . روز روشن (فارسی) ص343 - ص345 . فرهنگ سخنوران (فارسی) ص256 .