هو السید صادق ، وقیل محمد صادق الحسینی ، الشیرازی ، الملقب بدست غیب .کان قاضی قضاة شیراز فی عصره ، وکان شاعراً ، وله (دیوان شعر) .
کان على قید الحیاة قبل سنة 1052 هـ ، وتولى الکتابة بمکتبة الشاه صفی من شعره :
هر آمد گل زباغ زندگانى چید ورفت***آمد وبرسستى عهد جهان خندید ورفت
کس از ین ویرانه دل یکدانه حاصل برنداشت***هر که آمد پاره تخم هوس پاشید ورفت
سیر أمواج فنارا قوتى در کار نیست***چون شرر مى باید اندک همتى ورزید و رفت
وله أیضاً :
دم شمشیر تو اعجاز مسیحا دارد***خضر اگر کشته تیر تو شود جادارد
هر نفس دست تو درگردن خود مى بیند***این چه اقبال بلندست که مینادارد
وله أیضاً :
یاد آنروزى که راه صرف بد خواهى نبود***بامنش گاه التفاتى بود اگر گاهى نبود
راه مرغ نامه برهم بسته است آن تندخو***من چه میکردم اگر دل را بدل راهى نبود
المراجع :
الذریعة ج 9 قسم 2 ص578 و579 ، ریحانة الأدب (فارسی) 2/220 ، تذکرة نصر آبادى (فارسی) ص272 و273 ، فرهنگ سخنوران (فارسی) ص209 ، طبقات أعلام الشیعة ج 5 (القرن الحادی عشر) ص210 .