المسیر الجاریه :
حافظ شیرازی
حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست
حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست باده پيش آر که اسباب جهان اين همه نيست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است غرض اين است وگرنه دل و جان اين همه نيست
حافظ شیرازی
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست
روشن از پرتو رويت نظري نيست که نيست منت خاک درت بر بصري نيست که نيست
ناظر روي تو صاحب نظرانند آري سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست
حافظ شیرازی
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم
سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم
چاره آن است که سجاده به مي بفروشيم نيست در کس کرم و وقت طرب ميگذرد
حافظ شیرازی
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست
هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست
حافظ شیرازی
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اکراه نيست
در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست
حافظ شیرازی
مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست
مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست دل سرگشته ما غير تو را ذاکر نيست
اشکم احرام طواف حرمت ميبندد گر چه از خون دل ريش دمي طاهر نيست
حافظ شیرازی
مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست
مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست دل سرگشته ما غير تو را ذاکر نيست
اشکم احرام طواف حرمت ميبندد گر چه از خون دل ريش دمي طاهر نيست
حافظ شیرازی
بهار و گل طرب انگيز گشت و توبه شکن
به شادي رخ گل بيخ غم ز دل برکن بهار و گل طرب انگيز گشت و توبه شکن
ز خود برون شد و بر خود دريد پيراهن رسيد باد صبا غنچه در هواداري
حافظ شیرازی
شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
حافظ شیرازی
خدا را کم نشين با خرقه پوشان
رخ از رندان بيسامان مپوشان خدا را کم نشين با خرقه پوشان
خوشا وقت قباي مي فروشان در اين خرقه بسي آلودگي هست