زهي ماه در مهر سرو بلندت
زهي ماه در مهر سرو بلندت شاعر : عطار شکر در گدازش ز تشوير قندت زهي ماه در مهر سرو بلندت چو بگذشت بادي به مشکين...
Saturday, March 26, 2011
ندانم تا چه کارم اوفتادست
ندانم تا چه کارم اوفتادست شاعر : عطار که جاني بي قرارم اوفتادست ندانم تا چه کارم اوفتادست به يک ساعت هزارم اوفتادست...
Saturday, March 26, 2011
شمع رويت را دلم پروانه‌اي است
شمع رويت را دلم پروانه‌اي است شاعر : عطار ليک عقل از عشق چون بيگانه‌اي است شمع رويت را دلم پروانه‌اي است جان...
Saturday, March 26, 2011
در ده خبر است اين که ز مه ده خبري نيست
در ده خبر است اين که ز مه ده خبري نيست شاعر : عطار وين واقعه را همچو فلک پاي و سري نيست در ده خبر است اين که ز مه...
Saturday, March 26, 2011
خاک کويت هر دو عالم در نيافت
خاک کويت هر دو عالم در نيافت شاعر : عطار گرد راهت فرق آدم در نيافت خاک کويت هر دو عالم در نيافت ذره‌اي شد گرد...
Saturday, March 26, 2011
حديث عشق در دفتر نگنجد
حديث عشق در دفتر نگنجد شاعر : عطار حساب عشق در محشر نگنجد حديث عشق در دفتر نگنجد چه سودايي است کاندر سرنگنجد...
Saturday, March 26, 2011
فرو رفتم به دريايي که نه پاي و نه سر دارد
فرو رفتم به دريايي که نه پاي و نه سر دارد شاعر : عطار ولي هر قطره‌اي از وي به صد دريا اثر دارد فرو رفتم به دريايي...
Saturday, March 26, 2011
بس نظر تيز که تقدير کرد
بس نظر تيز که تقدير کرد شاعر : عطار تا رخ زيباي تو تصوير کرد بس نظر تيز که تقدير کرد چشم تو جانم هدف تير کرد...
Saturday, March 26, 2011
دل دست به کافري بر آورد
دل دست به کافري بر آورد شاعر : عطار وآيين قلندري بر آورد دل دست به کافري بر آورد رندي و مقامري بر آورد قرائي...
Saturday, March 26, 2011
برقع از خورشيد رويش دور شد
برقع از خورشيد رويش دور شد شاعر : عطار اي عجب هر ذره‌اي صد حور شد برقع از خورشيد رويش دور شد ذره ذره پاي تا سر...
Saturday, March 26, 2011
هر زمانم عشق ماهي در کشاکش مي‌کشد
هر زمانم عشق ماهي در کشاکش مي‌کشد شاعر : عطار آتش سوداي او جانم در آتش مي‌کشد هر زمانم عشق ماهي در کشاکش مي‌کشد...
Saturday, March 26, 2011
هر زمان عشق تو در کارم کشد
هر زمان عشق تو در کارم کشد شاعر : عطار وز در مسجد به خمارم کشد هر زمان عشق تو در کارم کشد در ميان بند زنارم کشد...
Saturday, March 26, 2011
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد
مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد شاعر : عطار صد ره بسوخت هر دم دودي به در نيامد مستغرقي که از خود هرگز به سر نيامد...
Saturday, March 26, 2011
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند شاعر : عطار جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند...
Saturday, March 26, 2011
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند شاعر : عطار عشق تو عقل و جانش را خانه فروش مي‌زند از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند...
Saturday, March 26, 2011
دل ز جان برگير تا راهت دهند
دل ز جان برگير تا راهت دهند شاعر : عطار ملک دو عالم به يک آهت دهند دل ز جان برگير تا راهت دهند آنچه مي‌جويي هم...
Saturday, March 26, 2011
کسي کو خويش بيند بنده نبود
کسي کو خويش بيند بنده نبود شاعر : عطار وگر بنده بود بيننده نبود کسي کو خويش بيند بنده نبود چرا شبنم به دريا زنده...
Saturday, March 26, 2011
با لب لعلت سخن در جان رود
با لب لعلت سخن در جان رود شاعر : عطار با سر زلف تو در ايمان رود با لب لعلت سخن در جان رود پيش لعلت از بن دندان...
Saturday, March 26, 2011
الا اي زاهدان دين دلي بيدار بنماييد
الا اي زاهدان دين دلي بيدار بنماييد شاعر : عطار همه مستند در پندار يک هشيار بنماييد الا اي زاهدان دين دلي بيدار...
Saturday, March 26, 2011
ميي درده که در ده نيست هشيار
ميي درده که در ده نيست هشيار شاعر : عطار چه خفتي عمر شد برخيز و هشدار ميي درده که در ده نيست هشيار ز دردي کوزه‌اي...
Saturday, March 26, 2011