بار دگر شور آوريد اين پير درد آشام را
بار دگر شور آوريد اين پير درد آشام را شاعر : عطار صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما بار دگر شور آوريد اين...
Saturday, March 26, 2011
چون شدستي ز من جدا صنما
چون شدستي ز من جدا صنما شاعر : عطار ملتقي لم ترکت في ندما چون شدستي ز من جدا صنما هو يکفي من الذي ظلما حق...
Saturday, March 26, 2011
دلبرم در حسن طاق افتاده است
دلبرم در حسن طاق افتاده است شاعر : عطار قسم من زو اشتياق افتاده است دلبرم در حسن طاق افتاده است کو چو عرش سيم...
Saturday, March 26, 2011
قبله‌ي ذرات عالم روي توست
قبله‌ي ذرات عالم روي توست شاعر : عطار کعبه‌ي اولاد آدم کوي توست قبله‌ي ذرات عالم روي توست گر شناسند و اگر ني...
Saturday, March 26, 2011
لعلت از شهد و شکر نيکوتر است
لعلت از شهد و شکر نيکوتر است شاعر : عطار رويت از شمس و قمر نيکوتر است لعلت از شهد و شکر نيکوتر است هندوي رويت...
Saturday, March 26, 2011
عشق جمال جانان درياي آتشين است
عشق جمال جانان درياي آتشين است شاعر : عطار گر عاشقي بسوزي زيرا که راه اين است عشق جمال جانان درياي آتشين است ...
Saturday, March 26, 2011
تاب روي تو آفتاب نداشت
تاب روي تو آفتاب نداشت شاعر : عطار بوي زلف تو مشک ناب نداشت تاب روي تو آفتاب نداشت در خور جام تو شراب نداشت ...
Saturday, March 26, 2011
اي چو چشم سوزن عيسي دهانت
اي چو چشم سوزن عيسي دهانت شاعر : عطار هست گويي رشته‌ي مريم ميانت اي چو چشم سوزن عيسي دهانت چشمه‌ي خورشيد گردد...
Saturday, March 26, 2011
دل ز هواي تو يک زمان نشکيبد
دل ز هواي تو يک زمان نشکيبد شاعر : عطار دل چه بود عقل و وهم جان نشکيبد دل ز هواي تو يک زمان نشکيبد از طلب چون...
Saturday, March 26, 2011
هر آن دردي که دلدارم فرستد
هر آن دردي که دلدارم فرستد شاعر : عطار شفاي جان بيمارم فرستد هر آن دردي که دلدارم فرستد سزد گر درد بسيارم فرستد...
Saturday, March 26, 2011
زهي روز قيامت روز بارت
زهي روز قيامت روز بارت شاعر : عطار خلايق سر به سر در انتظارت زهي روز قيامت روز بارت همه جان بر کف اندر زينهارت...
Saturday, March 26, 2011
بلبل شيدا درآمد مست مست
بلبل شيدا درآمد مست مست شاعر : عطار وز کمال عشق نه نيست و نه هست بلبل شيدا درآمد مست مست زير هر معني جهاني راز...
Saturday, March 26, 2011
پس درآمد زود بوتيمار پيش
پس درآمد زود بوتيمار پيش شاعر : عطار گفت اي مرغان من و تيمار خويش پس درآمد زود بوتيمار پيش نشنود هرگز کسي آواي...
Saturday, March 26, 2011
غافلي شد پيش آن صاحب چله
غافلي شد پيش آن صاحب چله شاعر : عطار کرد از ابليس بسياري گله غافلي شد پيش آن صاحب چله کرد دين بر من به طراري...
Saturday, March 26, 2011
واسطي مي‌رفت سرگردان شده
واسطي مي‌رفت سرگردان شده شاعر : عطار وز تحير بي سرو سامان شده واسطي مي‌رفت سرگردان شده پس نظر زانجا بپيشانش اوفتاد...
Saturday, March 26, 2011
چون برفت از دار دنيا بايزيد
چون برفت از دار دنيا بايزيد شاعر : عطار ديد در خوابش مگر آن شب مريد چون برفت از دار دنيا بايزيد چون ز منکر درگذشتي...
Saturday, March 26, 2011
بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي
بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي شاعر : عطار کاي خدا آخر دري بر من گشاي بي‌خودي مي‌گفت در پيش خداي گفت اي غافل کي اين...
Saturday, March 26, 2011
بعد ازين وادي استغنا بود
بعد ازين وادي استغنا بود شاعر : عطار نه درو دعوي و نه معني بود بعد ازين وادي استغنا بود مي‌زند بر هم به يک دم...
Saturday, March 26, 2011
شيخ نصرآباد را بگرفت درد
شيخ نصرآباد را بگرفت درد شاعر : عطار کرد چل حج بر توکل اينت مرد شيخ نصرآباد را بگرفت درد برهنه ديدش کسي با يک...
Saturday, March 26, 2011
صوفيي را گفت آن پير کهن
صوفيي را گفت آن پير کهن شاعر : عطار چند از مردان حق گويي سخن صوفيي را گفت آن پير کهن آنک مي‌گويند از مردان مدام...
Saturday, March 26, 2011