اگر خورشيد خواهي سايه بگذار
اگر خورشيد خواهي سايه بگذار شاعر : عطار چو مادر هست شير دايه بگذار اگر خورشيد خواهي سايه بگذار ز پس در تک زدن...
Saturday, March 26, 2011
کار بر خود سخت مشکل کرده‌ام
کار بر خود سخت مشکل کرده‌ام شاعر : عطار زانکه استعداد باطل کرده‌ام کار بر خود سخت مشکل کرده‌ام در هواي خويش منزل...
Saturday, March 26, 2011
من شراب از ساغر جان خورده‌ام
من شراب از ساغر جان خورده‌ام شاعر : عطار نقل او از دست رضوان خورده‌ام من شراب از ساغر جان خورده‌ام جام جم پر...
Saturday, March 26, 2011
تو مي‌داني که در کار تو چون مضطر فرو ماندم
تو مي‌داني که در کار تو چون مضطر فرو ماندم شاعر : عطار به خاک و خون فرو رفتم ز خواب و خور فرو ماندم تو مي‌داني که...
Saturday, March 26, 2011
گر از ميان آتش دل دم برآورم
گر از ميان آتش دل دم برآورم شاعر : عطار زان دم دمار از همه عالم برآورم گر از ميان آتش دل دم برآورم گر يک خروش...
Saturday, March 26, 2011
تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم
تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم شاعر : عطار زخم زير پرده پنهان مي‌خورم تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم چون شکر زهر...
Saturday, March 26, 2011
زير بار ستمت مي‌ميرم
زير بار ستمت مي‌ميرم شاعر : عطار روي در روي غمت مي‌ميرم زير بار ستمت مي‌ميرم کايمن از مدح و ذمت مي‌ميرم شغل...
Saturday, March 26, 2011
قصه‌ي عشق تو از بر چون کنم
قصه‌ي عشق تو از بر چون کنم شاعر : عطار وصل را از وعده باور چون کنم قصه‌ي عشق تو از بر چون کنم دل ندارم، قصد دلبر...
Saturday, March 26, 2011
هر شبي وقت سحر در کوي جانان مي‌روم
هر شبي وقت سحر در کوي جانان مي‌روم شاعر : عطار چون ز خود نامحرمم از خويش پنهان مي‌روم هر شبي وقت سحر در کوي جانان...
Saturday, March 26, 2011
ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته‌ايم
ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفته‌ايم شاعر : عطار با رخ و زلف تو شرح کفر و ايمان گفته‌ايم ما به عهد حسن تو ترک...
Saturday, March 26, 2011
ما بار دگر گوشه‌ي خمار گرفتيم
ما بار دگر گوشه‌ي خمار گرفتيم شاعر : عطار داديم دل از دست و پي يار گرفتيم ما بار دگر گوشه‌ي خمار گرفتيم پس در...
Saturday, March 26, 2011
هر آن نقشي که بر صحرا نهاديم
هر آن نقشي که بر صحرا نهاديم شاعر : عطار تو زيبا بين که ما زيبا نهاديم هر آن نقشي که بر صحرا نهاديم جهان را در...
Saturday, March 26, 2011
ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم
ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم شاعر : عطار تائبان را به شرابي دو سه در کار کشيم ساقيا خيز که تا رخت به خمار کشيم...
Saturday, March 26, 2011
اي روي تو شمع تاج داران
اي روي تو شمع تاج داران شاعر : عطار زلف تو طلسم بي‌قراران اي روي تو شمع تاج داران اغلوطه‌ي ده بزرگواران اعجوبه‌ي...
Saturday, March 26, 2011
اي شکر با لب تو شيرين نه
اي شکر با لب تو شيرين نه شاعر : عطار پيش زلف تو مشک مشکين نه اي شکر با لب تو شيرين نه با همه کس وليک چندين نه...
Saturday, March 26, 2011
عشق را گر سري پديدستي
عشق را گر سري پديدستي شاعر : عطار اين در بسته را کليدستي عشق را گر سري پديدستي کاشکي هيچ کس رسيدستي نرسد هيچکس...
Saturday, March 26, 2011
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي شاعر : عطار حال من بيچاره چنين زار نبودي گر يار چنين سرکش و عيار نبودي در روي زمين...
Saturday, March 26, 2011
اي حسن تو آب زندگاني
اي حسن تو آب زندگاني شاعر : عطار تدبير وصال ما تو داني اي حسن تو آب زندگاني وز بنده جدا مشو که جاني از ديده...
Saturday, March 26, 2011
ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور
ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور شاعر : عطار چندانت خواب هست که آن نيست در شمار ديگر بسي مخسب که در تنگناي گور ...
Saturday, March 26, 2011
زهي از عرش اعلي بر گذشته
زهي از عرش اعلي بر گذشته شاعر : عطار وز آنجا عرش بالا بر گذشته زهي از عرش اعلي بر گذشته به صد عالم از آنجا بر...
Saturday, March 26, 2011