روز آخر عمر!
تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و شب بر زمین خیمه زده بود. من به همراه اکبر کوثری از ساعت دو نیمه شب دهم مهرماه 61 تا ساعت چهار صبح در سنگر خط...
Thursday, December 19, 2013
با کاروان عشق و عرفان (1)
در یک غروب سرد اسفند 62، در امتداد کانال سوئیپ، مشغول ادامه ی عملیات خیبر و پدافند از جزایر مجنون بودیم که حسن سرباز، مسئول اطلاعات لشکر هشت...
Thursday, December 19, 2013
من مفقود، تو مجروح!
سال هزار و سیصد و هفتاد و چهار بود و برادر شهیدم عنایت الله عطارزادگان پس از نه سال مفقود بودن، تازه به آغوش خانواده بازگشته و در خاک وطن آرمیده...
Thursday, December 19, 2013
زلال عرفان (1)
دوتا بریدگی بود. در بریدگی سمت چپ ما درگیر بودیم و در بریدگی سمت راست هم آقا مهدی و بچّه ها. از طرف شهرک حریبه به شدت ما را می زدند. چند قدم...
Wednesday, December 18, 2013
اگر مقدّر نباشد...
سپیده طلوع کرد و جنگ آرام تر شد، و ما در پشت برآمادگی یک تپه ی کوچک نشسته بودیم. بالاخره عراقی ها از هر سو آمدند و هر شش نفر اسیر شدیم.
Wednesday, December 18, 2013
گل های باغ معرفت (3)
مراسم بزرگداشت پسرخاله ی شهیدم بود. قبل از شروع مراسم، سری به مسجد زدم. نزدیک مسجد که شدم صوت قرآن به گوشم خورد. خیلی زیبا بود. وارد که شدم یک...
Wednesday, December 18, 2013
گل های باغ معرفت (2)
شهید محمدزاده جوان سر به زیر، آرام، مؤدب و محجوب بود و هنوز پشت لبش سبز نشده بود. گفتم: «علی رضا چرا تنهایی؟» گفت: «میرزا علی! من در این عملیّات...
Wednesday, December 18, 2013
تو به دیدن من می آیی
شبی که به عنوان بیسیم چی به چادر فرماندهی گروهان معرفی شدم، در میان مسئولین گروهان فردی بود با سیمای نورانی و زیبا، عینکی بر چشم و موهای فر....
Wednesday, December 18, 2013
اگر آدم بشویم
پیش از تصرف پنجوین، برای شناسایی همراه با حسین زیر یک ارتفاعی رفته بودیم. (نزدیک گمرک عراق). عراقی ها مقاومت می کردند. نزدیک ارتفاع که شدیم،...
Wednesday, December 18, 2013
مسئول خط
در عملیات بدر، نیروهای لشکر ثارالله در منطقه ی هور روی دژ قرار داشتند. در نقطه ای از دژ بریدگی ایجاده شده بود و دو طرف دژ را کاملاً آب فرا گرفته...
Tuesday, December 17, 2013
اسطوره های شجاعت و شهامت (1)
عملیات و الفجر سه در حال انجام بود. رزمنده ها خط دشمن را گرفته بودند. دشمن پاتک های سنگین می زد. غلامرضا به تنهایی جلوی همه ی تانک های دشمن ـ...
Tuesday, December 17, 2013
محو شجاعت او
یک روز به بسیجی ها شیوه ی مقابله با پاتک دشمن را آموزش داده بودیم. می گفتم اگر دشمن پاتک زد و تانک آمد،‌ از چه فاصله ای با آرپی جی نشانه گیری...
Tuesday, December 17, 2013
هنگامه نبرد
عملیات شروع شده بود. از هر طرف باران گلوله خمپاره می بارید. هر کس مشغول انجام مأموریت خود بود. در کنار نهر عرایض با ده مقر دیگر از بچه ها منتظر...
Tuesday, December 17, 2013
شجاعت در سیره ی شهدا (3)
عملیات و الفجر هشت به پایان رسیده بود . اما دشمن در جناح کارخانه ی نمک تحرکاتی داشت. خط پدافندی کارخانه نمک به لشگر امام حسین (علیه السلام) واگذار...
Tuesday, December 17, 2013
تاریخ مختصر دفاع مقدس
پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 ه.ش. و حاکمیّت نظام جمهوری اسلامی در «ایران» وضعیت تازه ای را در منطقه و جهان پدید آورد. خروج ایران از...
Monday, December 16, 2013
فقط یک گلوله آرپی جی
حدود ساعت دوازده شب بود. خط دفاعی دشمن درهم شکسته شد. نیروها، در حال درگیری بودند. سنگرها یکی پس از دیگری، فتح می شد. من همراه حاج علی - گردان...
Monday, December 16, 2013
شجاعت یعنی این!
ساعت دوازده بود. پشت خط آمدیم. دشمن دست به پاتک دیگری زد. می خواستیم نماز بخوانیم. فرصت زیادی نداشتیم. جای ثابتی هم نبود. آتش شدید دشمن، شرایط...
Monday, December 16, 2013
شجاعت در سیره ی شهدا (2)
شب بود و آتش دشمن سنگین. آن قدر نزدیک شده بودند که سلاح های سبک آن ها هم به راحتی ما را هدف قرار می داد. شخصی آمد و تیربار را بر دوش گذاشت و...
Monday, December 16, 2013
شجاعت در سیره ی شهدا (1)
هر وقت در مراسم عزاداری اباعبدالله، ذکر مصیبت وداع حضرت را با یارانش می شنوم، یاد آن شب می افتم: در عملیات کربلای پنج، دسته ی ویژه ی غواصی باید...
Monday, December 16, 2013
خنثی کردن مین با بیل !
حاج علی موحد دوست ازمن خواست که همراه او برای سرکشی به خط مقدم برویم. چند نفر سوار جیپ شدیم و راهی شدیم. دشمن آتش شدیدی روی جاده می ریخت، ولی...
Monday, December 16, 2013