پاگذاشتی روی خون شهدا
یک روز صبح بود، به من گفت: «امروز قول دادم که ظهر، برای ناهار توی خانه باشم و باید بعد از نماز به منزل بروم.» نماز را که خواندیم، گفت: «من یک...
Monday, December 30, 2013
فردای قیامت سبک بارتری
یک روز شهید با موتور سپاه به منزل آمده بود که دایی ما بدون اطلاع ایشان موتور را برداشته بود. هنگام برگشت پول مقدار مصرف شده ی بنزین را از ایشان...
Monday, December 30, 2013
می خواهی مرا جهنمی کنی؟
در جزیره ی مجنون بودیم. تویوتایی در کنار جاده پارک شده بود و من می خواستم که این تویوتا را کنار بزنم. نخواستم کسی را صدا بزنم. بیل گریدر را بلند...
Monday, December 30, 2013
آقای برادر، این طوری بهتر است!
در حفظ بیت المال خیلی دقّت می کرد. یک روز با موتور اداره به مأموریت رفته بود و تا غروب کارش تمام نشده؛ به همین خاطر موتور را به خانه آورد. موقع...
Monday, December 30, 2013
از بیت المال نمی توان گذشت
روزی در حال انجام دادن مأموریت به همسرش برخورد می کند که دنبال وسیله ای است تا با آن، فرزند بیمارش را به درمانگاه ببرد ولی او به خاطر این که...
Monday, December 30, 2013
این هم جریمه ی بیت المال
«حاجی» امانتدار بیت المال در جبهه ها بود. با مسؤولیّتی که در لشکر داشت، خود را حافظ اموال و مقّسم آن در میان نیروها می دانست در این راه، عدل...
Monday, December 30, 2013
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (3)
مسئولیّت شهرداری فاروج را بر عهده داشتم و یکی از دوستانم، شهردار قوچان بود. من به اتّفاق دوستم، هرچند ماه یک بار برای پیگیری کارهای اداری به...
Monday, December 30, 2013
ما در محاصره ی اقتصادی هستیم
بر کرانه ی دشت سفید پنبه، سر جادّه ی نصرآباد، ماشینی با پلاک دولتی ایستاده بود. ایستادم و دستگیره ی در ماشین را فشردم. - «سلام برادر! ماشینتان...
Monday, December 30, 2013
حتی اگر بچّه ام بمیرد!
پشت وانت، چهار تا کسیه ی سیمان داشتم. قرار بود از آنها برای ساختن یک سکوی استقرار ضدهوایی استفاده کنند. جای سکو را مهندس تعیین کرده بود و قرار...
Monday, December 30, 2013
خیانت به خون شهدا
محمود مجروح شده بود و در قسمت مغز و اعصاب بیمارستان قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) مشهد بستری بود. در عین حال، همه ی فکر و ذکرش کردستان بود...
Sunday, December 29, 2013
چهل کیلومتر روی گلگیر تراکتور!
در این حین، مهدی وارد اتاق می شود. سلام و احوالپرسی. بچّه ها می خندند و مهدی بی خبر از این که چه آشی برایش پخته ایم، بر صندلی می نشیند. رو می...
Sunday, December 29, 2013
حتّی یک جفت جوراب
مراقب بود که در مسایل شخصی از امکانات بیت المال استفاده ای نشود. بارها شاهد بودیم که هر زمان می خواست به مرخصی برود، از ماشین سپاه استفاده نمی...
Sunday, December 29, 2013
استفاده شخصی ممنوع، حتی 200 متر!
یک روز که خانه بود لباس هایش را شسته بودم. وقتی لباس های خیسش را روی طناب دید، پرسید: «جیب های لباس ها را نگاه کردی؟»
Sunday, December 29, 2013
حق استفاده ی شخصی ندارم
زمستان سال 1364 بود و در تهران زندگی می کردیم. اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی باید مسیری را می پیمود که جز ماشین های دارنده ی مجوز ورود به محدوده...
Sunday, December 29, 2013
مبادا وسوسه شویم
«یادم است داشتیم در اهواز آماده می شدیم برای عملیّات والفجر یک. یک روز ظهر مسؤول غذا به بچّه ها کنسرو ماهی داد. بعضی از برادران کنسرو را نیم...
Sunday, December 29, 2013
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (2)
شهید حاج محمّدرضا قدمی سراسر زندگی اش را به اخلاص گذراند. علی رغم اینکه به عنوان مسؤول جهاد بود و امکانات زیادی در اختیار داشت از آن استفاده...
Sunday, December 29, 2013
این سفره مولایی نیست
ساعتی قبل از حرکت بسوی منطقه ی عملیّاتی کربلای چهار متوجّه شدم یک نفر از بچه های کم سن و سال بسیجی گردان بنام شهید محمّد صفری وظیفه در حال گریه...
Sunday, December 29, 2013
حتی یک سر سوزن
با وجودی که فرمانده بود و استفاده از ماشین برای امور شخصی اش حقّی مسلم بود ولی چنان بی ادعا و با قناعت می زیست که چنین استفاده ای را ناروا و...
Sunday, December 29, 2013
پس چرا ماشین را پارک کردی؟
یک دست لباس برای کسی که دائماً به این طرف و آن طرف می رفت و به جاهای مختلف سر می زد خیلی کم بود، اما حاج حسن به همان یک دست لباس قانع بود. شب...
Sunday, December 29, 2013
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (1)
شهید نامجوی، یک دستگاه فولکس کهنه ی قدیمی آبی رنگ داشت. این فولکس به علت فرسودگی، مرتّب خراب می شد و او را می آزرد. یک روز از شهید نامجوی خواستم...
Sunday, December 29, 2013