مقاومت حماسه ای سربازان در باشگاه افسران
با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر سنندج، به طور کلی تمام قسمت های شهر و جاده های ورودی به شهر، در دست گروهک های ضد انقلاب بود.
Wednesday, August 15, 2012
نبرد در ساحل کرخه
درگیری در ساحل کرخه با از کار انداختن و کشتن سرنشینان یک نفربر عراقی که از آب گذشته بود آغاز شد. بعد، یک سرباز عراقی که با شنا ازآب عبور کرده...
Wednesday, August 15, 2012
میهمانی
اطلاع دادند که عراق قصد دارد از طرف پنجوین نفوذ کند. ساده ترین کار، انهدام پل پنجوین بود تا مانع انتقال نیروهای عراقی شود. پس از شناسایی کامل...
Wednesday, August 15, 2012
شهید بی خیال
معروف بود به «فرمانده بی خیال» (1)، درجه اش استوار بود، ولی دوران سربازی را طی می کرد. به عنوان دیپلم وظیفه به خدمت گروهان یکم از گردان 1 تیپ...
Wednesday, August 15, 2012
نقش موتور سواران
برای اجرای عملیات تعداد سی دستگاه موتور پرشی نو در اختیار گردان قرار گرفت و آموزش هم داده شد که تعدادی آر.پی. چی زن بر ترک موتور سوارها بنشینند...
Wednesday, August 15, 2012
مشکلات دیده بانی
بعد از یک شناسایی کلی و برآورد وضعیت، به دنبال دیده بان ها گشتم تا نتیجه کار آنها را بدانم. مشخص بود که تا آن زمان هیچ گونه پشتیبانی آتش به عمل...
Wednesday, August 15, 2012
پیروزی جبهه حق‌
همان طور که گفتم، ستوان ملکوتی پس از سازماندهی عده ای ازافراد گروهان، شروع به مقابله به مثل می کند و سایر نیروها نیز درحدود 50 متر دورتر از محل...
Wednesday, August 15, 2012
شهادت هنگام خداحافظی
بعد از چند روز به منظور تجدید سازمان، تعدادی سرباز جدید به گروهان ما واگذار شده و از این افراد حدود هشت نفر به دسته من اختصاص یافت.
Wednesday, August 15, 2012
سربازان مهندسی
دیگر همه می دانستند که در محدوده ی زمین های تصرف شده دشمن هستیم و در این نقطه، دشمن کاملاً به پیرامون خود احاطه دارد و کوچکترین خطا ممکن است...
Wednesday, August 15, 2012
خون سبز
در منطقه ی پدافندی نصر 3، عناصر پیاده در دامنه ی تپه ها مستقر بودند. یکی از عناصر پیاده در چهار دهنه ی پلی قرار داشت که در مقابل آن تپه سبزی...
Wednesday, August 15, 2012
در محاصره ی دشمن
تمام سعی خانواده ام براین بود، هر طور شده مرا از رفتن به خدمت سربازی باز دارند، اما اصلاً گوشم به این حرف ها بدهکار نبود.
Wednesday, August 15, 2012
شهادت در میان آب و خون
چند روزی بود که از طرف لشکر مأموریت یافته بودیم تا محلی را برای استقرار آتشبار در نزدیکی محورعملیات آماده کنیم. شب ها به منطقه می رفتیم و
Wednesday, August 15, 2012
دایه دایه وقت جنگه
مرحله ی آخرعملیات بیت المقدس بود. دیگر فاصله ی چندانی تا پیروزی کامل نداشتیم. مأموریت ما این بود که با حمله با جاده ی شلمچه ـ خرمشهر، این جاده...
Wednesday, August 15, 2012
چای و غذای سربازی
وقتی در فولی آباد بودیم، سعی کردیم تجهیزاتمان را نیز تعمیر و بازسازی کنیم. سرباز یامی ـ راننده نفربر ـ نفربرها را برای تعمیر کلی به پادگان برد....
Wednesday, August 15, 2012
سواد آموزی در سنگر
بچه ها، داخل سنگر همرزمانشان که شهید شده بودند، گل و شهدایی که عکس داشتند، عکس هایشان را در کنار گل گذاشته بودند. سنگر شهید گروهبان کریم زاده؛
Wednesday, August 15, 2012
پیکرهای مطهر
ستوان دوم حجازی که یکی از افسران وظیفه بسیار متعهد، با تقوا، متدین و اهل تنکابن بود. به دلیل رشادت بیش از حد از درجه ستوان دومی به ستوان یکمی...
Wednesday, August 15, 2012
سواد آموزی در سنگر
Wednesday, August 15, 2012
سربازان جمع ما
کم کم شایعه ی حمله به کوههای الله اکبر قوت می گرفت. نیمه دوم فروردین سال 60 بود که از هوفل به طرف جایی که آن را «شهرک خوشنامی» نامیده بودیم حرکت...
Wednesday, August 15, 2012
نمازو دیدار خدا
سال های اول جنگ که آبادان در محاصره دشمن قرارداشت، گردان 153 به فرماندهی سرهنگ «امیری» از تیپ 2 لشکر 77 که من هم از نیروهای آن بودم،
Wednesday, August 15, 2012
آخرین نماز
دوستی داشتم به نام غلام پرهادزاده اهل تهران که از سربازان قدیمی گروهان بود، هم دوره ام نبود و برخلاف من که سرباز ترابری بودم، در گروهان پیاده...
Wednesday, August 15, 2012