صید ماهی صُبور
رفتار امدادگر برای همه عجیب بود. محوطه که آرام می گرفت او ناآرام می شد. برانکارد را رها می کرد و فرز و چابک کنار شط می رفت.
Monday, August 6, 2012
رد چرخ ها
روی پتوها کف اتاق بزرگی دراز کشیده بودیم و منتظر بودیم حمله به پایان برسد و به پشت جبهه منتقل مان بکنند.
Monday, August 6, 2012
آقای قندی نمکی
نماز که تمام شد به جای تقبل الله گفتم: «من هم می آم.» ترسیدم دیرتر بگویم، تصمیمم عوض شود. مصطفی انگار جبهه ملک باباش
Monday, August 6, 2012
یک صبح تا ظهر، جنگ
سومین روز عملیات کربلای پنج بود. نصفه شب رسیده بودیم پشت جاده شلمچه بصره. گفته بودند در دل خاکریز کوتاه سنگر بکنید.
Monday, August 6, 2012
عباس! روزی که برف‌های کردستان رابرای غسل شهادت ذوب کردی، شهیدشدی
در حرم امام رضا(ع) بودم و نگاهم به گنبد طلایی و بارگاه ملکوتی‌اش بود که ناگهان تلفنم زنگ زد. «حاج عباس عاصمی» بود.
Saturday, August 4, 2012
صدای تیر خلاص‌ها را می‌شنیدم
در عملیات «رمضان» در منطقۀ «شلمچه» مجروح شدم. تیر به مچ پای چپم خورد. به عنوان نیروی کمکی «تیپ 17» قم وارد عملیات شدیم.
Saturday, August 4, 2012
شهادت با بمب شیمیایی می‌خواهم
مجروحیت شیمیایی: بیست وچهار بهمن هزار وسیصد وشصت وچهار- نهر علیشیر- سنگر اطلاعات عملیات لشکرثارالله(ع)
Saturday, August 4, 2012
سرداران واقعی، شب اول رفتند
حاج یحیی، مانند بسیاری دیگر از سرداران گمنام جنگ، از گفتن خاطرات خود سرباز زد تا نهایتاً با رایزنی‌های امتداد، او دست به‌قلم برد و
Saturday, August 4, 2012
تپش قلب از پست امدادی تا اتاق جراحی
«بهداری رزمی» در دفاع مقدس برای امدادرسانی به مجروحان رزمنده به‌وجود آمد. در این زمینه از افراد آموزش‌دیده و امکانات نسبتاً مناسب استفاده شد.
Saturday, August 4, 2012
سهم ما از سفره زمين روزي دو قرباني
امروزه در جنگ‌هاي برون مرزي و داخلي، كشورها از «مين» به منظور حفاظت از نقاط استراتژيك جنگي، قطع ارتباط جاده‌هاي لجستيكي، جلوگيري يا كند كردن...
Saturday, July 14, 2012
دستي بالاي همه دست‌ها
اشاره: مخلص است و ادعايي ندارد. با اين‌كه از نوجواني در جبهه‌ها بوده و كوله‌باري از خاطره بر دوش دارد، اماكم‌تر جلوه‌گري مي‌كند و بيش‌تر از دوستان...
Saturday, July 14, 2012
تنها ميان كلاه‌سبزهاي عراقي و روسري نارنجي‌هاي منافق
اشاره: آن‌قدر پشت جبهه مظلوم است كه وقتي اين جملات را از زبان همسراني چنين فداكار مي‌شنوي، تازه متوجه مي‌شوي كه اگر صبر زنان پشت جبهه نبود، مردان...
Saturday, July 14, 2012
بادبان های همیشه برافراشته
حميد، از بچه‌هاي جوان محله‌مان بود که خانوادة خيلي بدي داشت. يک خانة دو طبقه را در نظر بگيريد، با پدري که پاسبان شهرباني زمان طاغوت بوده، با...
Thursday, July 12, 2012
آن‌ها دلشان نور الهي ديده بود
دفاع‌مقدس، تعداد كمي فرمانده و بسيار بيش‌تر، رزمنده دارد و اين‌كه تعداد زنده‌هاي جنگ، بيش از ده برابر شهداست؛ پس مي‌توان فهميد كه اهميت تاريخ...
Thursday, July 12, 2012
آسمان جاي تو است
توي گردان شايعه شده بود كه نماز نمي‌خونه. مرتضي رو كرد به من و گفت: «پسره انگار نه انگار كه خدايي هست، پيغمبري هست، قيامتي، نماز نمي‌خونه...» باور...
Thursday, July 12, 2012
اردوگاهي در آسمان خاطره
اول داستان برمي‌گردد به روزهاي شهريور سال 62 كه بچه‌هاي تخريب قرارگاه، جاي درست و حسابي نداشتند. در اين يكي دو سال آخر هم گوشه‌اي از نساجي را...
Thursday, July 12, 2012
«والمرها» رحم ندارند
پدر مجبورم كرد زن بگيرم. نمي‌دانستم اصرار او براي چيست كه با اين سن كم، مرا وادار به تشكيل زندگي كرده است، اما به ‌زودي متوجه اين موضوع شدم....
Thursday, July 12, 2012
صداي بوق حس‌گر موشك حرارتي بلند شد
حدود شش سال از آغاز جنگ تحميلي مي‌گذشت. در اين مدت رزمندگان اسلام و ملت قهرمان ايران با توکل به خداوند متعال و تکيه بر مکتب حسيني و با بهره‌گيري...
Sunday, July 8, 2012
راز گريه‌هاي غريب فرمانده...
می‌گفت، از ستاد بیرون آمدم و پوشه‌های چک‌لیستِ1 بازرسی یگان دستم بود. یک‌راست به فرودگاه رفتم و با اولین پرواز خودم را به غرب رساندم. فردا حوالی...
Sunday, July 8, 2012
حاج قاسم! رسيديم؛ ما رفتيم
حاج احمد اميني براي اهل آسمان‌ها آشناتر است، تا اهل زمين. نگاهش از کوچه‌پس‌کوچه‌هاي روستايي کوچک امتداد دارد تا لحظه‌هاي موّاجِ اروند و از آن‌جا،...
Sunday, July 8, 2012