ناشناس
با عرض سلام . خسته نباشیدمن دانش آموز 15 ساله ی سال...
با عرض سلام . خسته نباشید
من دانش آموز 15 ساله ی سال دوم دبیرستان ساکن تهران هستم. و برای انتخاب رشته تجربی را انتخاب کردم. من برای آینده ی خودم و شغل آیندم پزشکی را مد نظر گرفته ام. چن روزی است که خودم رو گم کرده ام. سردرگم شده ام. احساس پوچی میکنم احساس میکنم که در زندگی هیچ هدفی ندارم نمیدونم چرا به این هستی راه پیدا کردم و نمیدونم چرا بوجود آمدم. به این مساله خیلی فک کردم و از مادرم پرسیدم و او ...
من بزرگترین مشکلم مادرم هست. او مانع خیلی از کار هایم میشود میدونم که میگن مادر خیر بچه اش میخ.اهد ولی احساس میکنم اینطور نیست. هر اتفاق و تصمیمی که میگیرم مادرم سرکوفت میزند و میگوید نمیخوام مثل برادرانت بشوی!!
خواهشا کمکم کنید من خیلی گیج شده ام.من احساس میکنم اصلا عادی نیستم.یعنی مثل بچه های دیگه کارای روز مره یا بعضی عادات رو ندارم. خلاصه چند وقتی است احساس بی هدفی در زندگیه خودم رو دارم.. ازتون میخواهم که کمکم کنید و بگویید ایراده کار من از کجاست و چطور از این سردرگمی در میآیم!
خسته نباشید.
مشاور: سیدحبیب اله احمدی
باسلام. این احساسات و تعارضات، نشانه ی رشد سالم روانشناختی شما در این سنین است. این نشان می دهد که رشد هویتی شما در مسیر بهنجار و سالم خود در جریان است. چنین تعارضاتی برای بسیاری از افرادی که دوره ی حساس نوجوانی را به طور سالم و بهنجار، پشت سر می گذارند پیش می آید. زیرا در این سنین، شما باید هویت مستقل خودتان را پیدا کنید. این درست مثل این می ماند که شما یک خانه ی قدیمی داشته باشید و بخواهید آن را به یک خانه ی نوساز مجهز و زیبا تبدیل کنید. برای این کار، لازم است که ابتدا خانه ی قبلی تخریب شود. مطمئنا در طی این جریان، شما مدتی احساس بی خانه بودن را تجربه خواهید کرد زیرا مدت زمانی طول می کشد تا خانه ی قبلی، کاملا تخریب شود و خانه ی جدید به طور کامل بنا شود. این تشبیه، دقیقا به وضعیت شما در حال حاضر، قابل تعمیم است. آن خانه ی قدیمی، هویتی است که شما در دوران کودکی، تحت تاثیر محیطتان داشته اید و خانه ی جدید، همان هویتی است که الان در سنین نوجوانی باید آن را بسازید؛ هویتی که مبنای شخصیت دوران بزرگسالی شما را تا آخر عمر خواهد ساخت. بنابراین یک دوره احساس بی هدفی و پوچی در این جریان، کاملا طبیعی است. با توجه به تشبیهی که مطرح کردم، این دوره، همان دوره ای است که خانه ی قبلی دارد تخریب می شود و خانه ی جدید، آماده ی بنا شدن است. در این دوره ی حساس، بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید جستجوی ارزشها و اهداف مختلف است. این دوران، دوران تفکر عمیق در مورد مسائل مختلف و نظام های ارزشی و اهداف مختلف است. سعی کنید دیدتان را وسیع کنید؛ تمام اهدافی را که می توانند به عنوان هدف زندگی یک بزرگسال، محسوب شوند را مورد ارزیابی دقیق قرار دهید؛ تمام ارزش هایی را که می توانند به عنوان نظام ارزشی یک فرد بزرگسال در نظر گرفته شوند را مورد ارزیابی قرار دهید. اگر بخواهم تمام این صحبت ها را در یک نکته خلاصه کنم باید بگویم که سعی کنید جهان بینی های مختلف را تجربه و ارزیابی کنید و آن جهان بینی را که به نظرتان مناسب تر از همه هست را برای زندگی آینده ی خودتان انتخاب کنید. در ضمن ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که در سنین نوجوانی، معمولا افراد، خیلی آرمان نگر می شوند. یعنی به هرمقوله ای که فکر می کنند، حالت آرمانی آن را در نظر می گیرند. این ویژگی روانشناختی که خاص این دوره ی سنی است، باعث می شود که نوجوانان دائما شرایط و موقعیت هایی را که در زندگی روزمره با آن ها مواجه می شوند را با حالات آرمانی و ایده آل، مقایسه کنند و به ابراز نارضایتی از شرایط موجود، بپردازند. این احساس شما نسبت به مادرتان هم دقیقا با همین قاعده تبیین می شود. بسیاری از نوجوانان مثل شما در این دوره ی سنی، دائما تصاویری آرمانی از پدر و مادر و خانواده در ذهنشان دارند و مدام خانواده ی خود را با آن تصاویر آرمانی مقایسه می کنند. در نتیجه هنگامی که متوجه می شوند که وضعیت موجود خانوادگی آن ها با وضعیت آرمانی مورد تصورشان خیلی تفاوت دارد، شروع می کنند به سرزنش اعضای خانواده و برجسته کردن نقاط ضعف آن ها. اما هنگامی که دوره ی نوجوانی را پشت سر بگذارید، این حالت آرمان نگری در شما کاهش پیدا خواهد کرد و خیلی راحت تر می توانید با شرایط زندگی واقعی کنار بیایید و جنبه های ناکام کننده ی آن را بپذیرید.