ناشناس
سلام -من دختری 23 ساله هستم که مدتی است داروی کم کاری...
سلام -من دختری 23 ساله هستم که مدتی است داروی کم کاری تیروئید و قرص زولفت(شبی 25 میلی گرم) می خورم . حدود3 سال پیش علائم افسردگی در من دیده می شد که با آزمایش هایی متوجه کم کاری تیروئید شدم و پزشک ام به من گفت به علت مشکل تیروئید دچار حالت های افسردگی شده ام.در حال حاضر نسبت به گذشته خیلی بهتر هستم اما در کل شادابی و سر حالی که در دوران مدرسه داشتم را ندارم. پزشک ام در طول دوران درمان ام دائما به ابن موضوع اشاره دارند که من به خاطر مشکل عاطفی به این بیماری دچار شده ام و بارها از من خواسته اند که اگر مشکل عاطفی دارم با او در میان بگذارم و من علی رغم وجود مشکل همیشه این مسئله را انکار کرده ام -راست اش من در اواخر دوران دبیرستان به یکی از پسرهای فامیل دلبسته شدم و هر گز در این رابطه با او صحبت نکردم اما با رفتارم به او فهماندم که به او علاقه دارم بدون این که این علاقه از طرف ایشان هم ابراز شود من به ایشان به شدت علاقه داشتم به طوری که هر شب خواب اش را می دیدم (در این رابطه با این موضوع فقط با یکی از دوستانم صحبت کردم)تااینکه یک سال بعد یا بیشتر ایشان ازدواج کردند و من که در علاقه ای یک طرفه مانده بودم در حال تلاش برای فراموش کردن ایشان بودم و از هر روشی استفاده می کردم تا ایشان را فراموش کنم که فکر می کنم تا حدود زیادی هم موفق بودهام - اما مشکل من به اینجا ختم نمی شود چون در حاضر ایشان و همسرشان را زیاد می بینم و در واقع همسرشان یکی از دوستان ام شده و این موضوع سبب می شود که من هر روز خودم را در ابراز احساسات به ایشان سر زنش کنم و دائما حین صحبت با ایشان احساس شرم و خجالت دارم که در گذشته سعی داشتم به ایشان بفهمانم که بهشان علاقه داشتم.
بنابراین این موضوع که آن شخص چه فکری در مورد من می کند و آیا با کسانی در مورد این موضوع صحبت کرده یا نه و این که به همسراش در این رابطه حرفی زده است یه نه من را زجر می دهد در حالی که می دانم تا حدودی قابل توجیه است چون بسیاری از دختران در همان سنین دبیرستان به راحتی به اشخاصی دل می بندند.
حالا به نظر شما چگونه می توانم از این افکار خلاص شوم و این قضیه را به کل فراموش کنم ؟؟؟و این آیا واقعا بیماری تیروئید من و نبودن شادابی در چهره و ظاهر من به دلیل این موضوع است؟؟؟خواهش می کنم کمک ام کنید خیلی ذهن ام در گیر کرده
مشاور: سیدحبیب اله احمدی
باسلام. خوشبختانه شما تا حد زیادی بینش خیلی خوبی نسبت به مسئله ی خودتان دارید. البته من با اطلاعات محدودی که از وضعیت شما دارم نمی توانم به طور قطعی قضاوت کنم ولی براساس همین صحبت هایی که داشتید به عنوان یک روانشناس بالینی من گمان نمی کنم که مسائل خلقی شما حداقل در حال حاضر، مسئله ی روانشناختی باشد. زیرا اولاً تفاوت شادابی و برانگیختگی هیجانی دوران بزرگسالی با دوران نوجوانی، یک امر طبیعی است. در هیچ دوره ای از زندگی انسان، هیجانات به شدت و قوت و حرارت دوران نوجوانی نیستند. و اتفاقاً یکی از دلایلی هم که عشق ها و وابستگی های عاطفی داغ و آتشین در این سنین زیاد ایجاد می شود، همین هیجان پذیری بسیار بالای نوجوانان است. اما با عبور از سنین نوجوانی، از شدت و حرارت هیجانات ما تا حد زیادی کاسته میشود. به همین دلیل کاملاً طبیعی است که وقتی که خودمان را با دوران نوجوانیمان مقایسه می کنیم احساس می کنیم که شور و هیجانات داغ آن دوران را دیگر به آن شدت نداریم. ثانیاً در مورد شما مسئله ی تیروئید، مزید بر علت محسوب می شود. مسئله ی تیروئید حتی وقتی هم که تحت درمان باشد، اثرات جانبی روی خلق می گذارد و اتفاقاً شبیه ترین نشانگان را به اختلال افسردگی دارد. به همین دلیل روانشناسان یا مشاورانی که از این مسئله غفلت می کنند، خیلی راحت ممکن است به اشتباه، تشخیص افسردگی دهند. درحالیکه این نشانه ها واقعاً افسردگی یا یک مسئله ی روانشناختی نیست بلکه یک مسئله ی کاملاً بیوشیمیایی است که باید درمان دارویی خاص خودش را داشته باشد. و البته این طبیعی است که هنگامی که با حالات خلقی ناشی از مسائل زیستی مواجه می شویم، ناخودآگاه تمایل داریم که این حالات را به یکسری از مسائل بیرونی یا تجارب روانشناختی نسبت دهیم. بنابراین گمان من این است که مسئله ی اصلی شما در حال حاضر، همین افکار مزاحمی است که ریشه در خاطرات گذشته ی شما دارد. برای کنار آمدن با این افکار، گام اول این است که این انتظار که "این افکار اصلاً نباید به ذهن من بیاید" را کاملاً از ذهن خود پاک کنید. زیرا این یک اصل روانشناختی است که ورود افکار مزاحم به ذهن ما دست ما نیست و یا به عبارتی ما نسبت به ورود این افکار، هیچ کنترلی نداریم. اما چیزی که ما به آن کنترل داریم تداوم این افکار در ذهنمان است. نگرش ما به این افکار مزاحم در توانایی ما برای کنترل تداوم این افکار در ذهنمان، نقشی اساسی دارد. اگر شما این افکار را به عنوان افکاری خجالت آور و زشت و نامقبول و غیرعادی در نظر بگیرید، مطمئناً وقتی که به ذهنتان وارد می شوند، خیلی برآشفته میشوید و ناخودآگاه روی آن ها تمرکز می کنید. اما اگر این موضوع را در نظر بگیرید که "رفتار شما در دوره ی نوجوانی جزئی از اقتضائات روانشناختی آن دوران بوده است و الان کاملاً طبیعی است که این افکار در ذهن شما جریان یابند"، در این صورت دیگر، با ورود این افکار به ذهنتان برآشفته نخواهید شد. در واقع اگر چنین بینشی داشته باشید این افکار به ذهنتان می آیند و بعد از چندثانیه هم افکار دیگری جای آن ها را می گیرند بدون اینکه شما بخواهید تلاش زیاد و طاقت فرسایی انجام دهید. درست مثل یک اتوبان که اتوموبیل ها سریع از آن می گذرند و وارد جاده ای دیگر می شوند.