المسیر الجاریه :
هدایای سازمانی و نقش آن در کاهش نرخ خروج کارکنان
چطور با کمک کدهای تخفیف آفردیلی، خرج ماهانهام را کمتر کردم
حق سنوات چیست؟ از نحوه محاسبه تا چگونگی بهرهمندی از آن
کودک در آیینه حقیقت؛ تربیت دینی و جایگاه کودک در اسلام در برابر نگاه ابزاری غرب
فدک در آینۀ خطبۀ فدکیه؛ تحلیلی بر استراتژی مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها
رشیدالدین وطواط ادیب، نویسنده، شاعر و زبانشناس بلخی ایرانی
جاحظ؛ ادیب، جانورشناس، روانشناس، خوشنویس قرن سوم
صیانت حواس و حقیقت بندگی؛ راز روزه حقیقی در نگاه حضرت فاطمه علیها السلام
چگونه شکرگزار واقعی باشیم؟ (پاسخ قرآن و ائمه علیهم السلام)
شاه جهان امپراتور خوشنویس گورکانی
خلاصه ای از زندگی مولانا
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نحوه خواندن نماز والدین
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
ادبیات دفاع مقدس
بند انگشتم کجا افتاده؟
نیروهای ما پشت کانال صوئیپ مستقر بودند. سمت چپ، لشکر نجف بود و سمت راست هم بچه های ما. یعنی جایی که ما رفته بودیم هنوز با خط فاصله داشت.
ادبیات دفاع مقدس
چند روز بود نخوابیده بودند!
چهره غبار گرفته اش خیلی دوست داشتنی شده بود. حس عجیبی در مورد آقامرتضی یاغچیان داشتم. سریع دست به کار شدیم و بچه ها را فرستادیم جزیره. تا اینکه آخر سر حدود شصت نفر ماندیم. نیروها را برداشتم و رفتم کنار...
ادبیات دفاع مقدس
جنگ بین نفس و عشق
حاج آقا همدانی در مقابل نیروها ایستاد. بسم الله الرحمن الرحیم را گفت و بدون هیچ مقدمه ای این طور آغاز کرد: « با درود و سلام بر شهیدانی که جنازه ی مطهرشان در منطقه بر جای مانده و دشمن بر روی جنازه ی آنها...
ادبیات دفاع مقدس
راه و رسم شیدایی (2)
چند روز قبل از شهادت، رضا به خانه تلفن می زند و هنگامی که همسرش از او می پرسد: «آقا رضا مرخصی نمی آیید؟» پاسخ می دهد: «شما تقاضای مرخصی از بنده نکنید.»
ادبیات دفاع مقدس
راه و رسم شیدایی (1)
روزهای اول جنگ بود و در اوج درگیری شبیخونی بودیم که رزمندگان به سپاه دشمن زده بودند. تیری به کتف شهید «ناصر مکارم» اصابت کرده بود و باعث انفجار نارنجک از ضامن کشیده ای که در دستش بود شد. دست ناصر قطع
ادبیات دفاع مقدس
اسوه های پایداری (3)
عملیّات والفجر مقدماتی بود. نیمه های شب عملیّات، به آتشبار ما ابلاغ شد که، بایستی سه عرّاده توپ به جلو منتقل شود تا بتوان با برد مناسب نیروی تکاور را پشتیبانی نمود.
ادبیات دفاع مقدس
اسوه های پایداری (2)
حدود ساعت یک بامداد به منطقه ی عملیّاتی «والفجر مقدماتی» رسیدیم. قرار بود به محض شکستن خط وارد عمل شویم. وقتی از ماشین پیاده شدیم، چند چادر دیدیم. جلوتر که رفتیم او را دیدم که در آن سرمای شدید، اسلحه بر...
ادبیات دفاع مقدس
اسوه های پایداری (1)
کیان پور در عملیّات «والفجر 8» به عنوان «مسؤول معاونت واحد حفاظت- اطلاعات» خودش به شناسایی دقیق منطقه می پردازد. یکی از همرزمانش، در این باره از زبان خود کیانپور نقل قول می کند که گفت: « پیش از شروع
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از ایثار شهدا (3)
در بیمارستان، دکتر هاشمی که از رفقای برادرم بود، تا مرا دید، فوراً خندید و گفت حاج آقا، ناراحت نباش. حال خانم تان خوب شده و فشار خون شان را کنترل کردیم. یک ساعت پیش او را به منزل بردند. ولی بچه ی شما متأسفانه...
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از ایثار شهدا (2)
عراقی ها سینه ی آسمان و زمین را به گلوله بسته بودند. خدا خدا می کردم گلوله ها با انبار مهمات برخورد نکنند. هواپیمایی در آسمان دیده شد. ابوذر فریاد کشید: «عراقی است!!»