المسیر الجاریه :
وحدت اسلامی؛ مبانی، ضرورتها و راهکارهای عملی
سکوت، عبادت پنهان و کلید آرامش مؤمنان
دشمنان مهدی (عج): شکست پیمانشکنان، فتح بدون جنگ و طلوع عدالت جهانی
فرصتها، آسیبها و چالشهای امنیتی کولبری
صحیفی جوهری شیرازی شاعر و خوشنویس دوره صفویه
عبداللّه فرادی خوشنویس معاصر و از مؤسسان انجمن خوشنویسان ایران
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چرا یک زن نمی تواند همزمان چند شوهر داشته باشد؟
معنی اسم حسین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
روش و آداب ختم سوره کوثر + متن و صوت
روش و آداب ختم سوره واقعه + متن و صوت
سیر خط فارسی باستان
هر شهر ایران به چه چیزی معروف است؟

تا تو بودی
تا تو بودی رخنهای برغم نبود زخم دل را حاجت مرهم نبود با زلالیهایت ای تفسیر عشق عشقورزی سخت بر آدم نبود

به خال لب دلدار گرفتار
ای به خالِ لب دلدار گرفتار بیا ای انالحق زده منصور سَرِدار بیا بلبل باغ خزان دیده این شهر غریب! یک نفس بهر خدا جانب گلزار بیا

بهر خفته
خیز ای نهفته در سکوت خاک چندی از شکست ساقه ات گذشت عشق اگر چه با دلم انیس بود با تو رفت از این دیار و برنگشت

به قدر وسعت یک گریه (3)
خزان شد و ورقِ دفتر زمان برگشت سپس کتیبه خونین آسمان برگشت نوشته بود که فردا زمان دگر شده است زمین دگر شده است، آسمان دگر شده است

به قدر وسعت یک گریه (2)
ای آنکه عشق قسم خورده است بر نامت به وحدت کلمه میرسیم، در نامت هزار و یک گل این باغ از تو نام گرفت بهار رنگی اگر داشت، از تو وام میگرفت

به قدر وسعت یک گریه (1)
«امام رفت» خبر ساده بود، اما سخت شبیه باور یک جنگل بدون درخت و اینکه هیچ گلی وا نمیشود، دیگر درخت، قطع شده، پا نمیشود، دیگر

به قدر وسعت یک گریه (1)
در انتظار تو دل را قسم به جان دادم و نامهای به نشانی آسمان دادم و شب به خواب من آمد، امام کودکیام و من صداش زدم با تمام کودکیام

به بت شکن همیشۀ تاریخ
کاش با بوی تو آغشته شود اشک های شب تنهایی من بشکنی بار دگر با تبرت بت بی جان جنون زایی من

بعد تو
چه آرزوهایی رؤیاهایی بود دلم می خواست رنگ آسمان را بگیرم و به صورت شهر بپاشم

برگ آخر
تنها تکرار بی خستگی میان شکوفه های باران شکفت می دانستم