المسیر الجاریه :
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند<br />
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند<br />
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی<br />
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است
از این دو دیده به غیر از گنه نشد حاصل<br />
ببند چشم، که اهل بکا شدن خوب است<br />
ببین که قافله ی عمر می رود از پیش<br />
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
مگشا دست نیازت به عطاى دگران
این تویى، بنده آلوده و شرمنده من<br />
این منم، خالق بخشنده ستّار بیا<br />
مگشا دست نیازت به عطاى دگران<br />
دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا
شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم
شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم<br />
قدری شبیه مادر سادات می شویم<br />
از نور فاطمه به سحر فیض می بریم<br />
تا معتکف به کنج خرابات می شویم
شده به یک سحری صاف کن دل خود را
شده به یک سحری صاف کن دل خود را<br />
به آیه های خدا با صفا شدن خوب است<br />
به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن<br />
ز عشق های مجازی رها شدن خوب است
بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است
بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است<br />
شبی به خاطر او سر به را شدن خوب است<br />
تمام حرف همین است که گنه نکنیم<br />
ز آن چه نفس بخواهد جدا شدن خوب است
غرق گنه ناامید مشو ز درگاه ما
غرق گنه ناامید مشو ز درگاه ما<br />
که عفو کردن بود در همه دم کار ما<br />
توبه شکستى بیا هرآنچه هستى بیا<br />
امیدوارى بجوى ز نام غفّار ما
درى بگشا ز رحمت یا الهى
درى بگشا ز رحمت یا الهى<br />
به روى بى پناه عذرخواهى<br />
نوازش کن تو بارى خسته اى را<br />
عنایت کن تو دل بشکسته اى را
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز<br />
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز<br />
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم<br />
که میکشی تو ز عبد فراری خود ناز
گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف
گر چه ما غرق گناهیم ولی از سر لطف<br />
می کنی باز مدارا همه را می بخشی<br />
به علی، احمد و زهرا، به حسین و به حسن<br />
تو، به این حُرمت اَسما همه را می بخشی