المسیر الجاریه :
سنگ صبور غصه ها الهی از سفر بیایی
سنگ صبور غصه ها الهی از سفر بیایی<br />
برای دیدن دل خسته و دربه در بیایی<br />
بیا تا کی نهانی سر به صحرا یا ابا صالح<br />
بتاب ای آفتاب عالم آرام یا ابا صالح
به روی سجاده ی عشق گرم دعا نشسته ایم
به روی سجاده ی عشق گرم دعا نشسته ایم<br />
تا که تو از کعبه بیایی رو به خدا نشسته ایم<br />
بیا عزیز فاطمه من خاک زیر پات بشم<br />
اگه تو از سفر بیایی قربونیه نگات بشم
عشقت زسرای دل من پا نمی شود
عشقت زسرای دل من پا نمی شود<br />
مجنون دلش به جز سوی لیلا نمی شود<br />
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند<br />
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
هجران کشیده ایم و نشان از نگار نیست
هجران کشیده ایم و نشان از نگار نیست<br />
کو عاشقی که بر غم هجران دچار نیست<br />
ماندن در انتظار امید طلوع صبح<br />
بی فایده است گر دل شب زنده دار نیست
عیادتم که نیایی، کمی دعایم کن
عیادتم که نیایی، کمی دعایم کن<br />
که این فقیر گنهکار سخت بیمار است<br />
اگر ز دیده جدایی، ز قلب ما هرگز<br />
مهم حضور گدایان به محضر یار است
به انتظار طلوعت در این شب ظلمت
به انتظار طلوعت در این شب ظلمت<br />
خوشا دلی که به یادت همیشه بیدار است<br />
اگر رها ز تو گشتم رها مکن ما را<br />
که هر که از تو جدا شد به دام اغیار است
دگر به دوری آقا نموده ایم عادت
دگر به دوری آقا نموده ایم عادت<br />
وگرنه بر دل مجنون قرار بی معناست<br />
خزان عمر رسید و بهار ما نرسید<br />
تمام عمر بدون بهار بی معناست
بدون ترک گنه انتظار بی معناست
بدون ترک گنه انتظار بی معناست<br />
امید دیدن روی نگار بی معناست<br />
تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است<br />
بدون فیض سحر درک یار بی معناست
باز شد فصل بهار و آن گل رعنا نیامد
باز شد فصل بهار و آن گل رعنا نیامد <br />
باز صبح جمعه آمد یوسف زهرا نیامد<br />
این ندای هر گرفتاری است در هر بامدادی <br />
ای خدا امروز هم صبح آمد و مولا نیامد
بیا یابن الحسن دورت بگردم
بیا یابن الحسن دورت بگردم <br />
بیا تا دست خالی برنگردم<br />
به جان مادرت زهرا نظر کن <br />
تو درد جمله ما را دوا کن<br />
تو ما را زائر کرببلا...