المسیر الجاریه :
روز عاشورا
بمان
بمان که روشنی دیده ترم باشی شبیه آینه ای در برابرم باشی هوای خیمه من بی نگاه تو سرد است بمان که مایه دلگرمی حرم باشی چه شد که از ته گودال سر در آوردی
روز عاشورا
بر حربگاه، چون ره آن كاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت، فكند هم گریه، در ملائک هفت آسمان فتاد هرجا كه بود آهوئى، از دشت پا كشید
روز عاشورا
بتاب ای مه
بتاب ای مه که زینب دل غمین است پریشان دل ز مرگ شاه دین است بتاب ای مه رقیه دل کباب است ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است بتاب ای مه تو بر گلهای زهرا
روز عاشورا
آشوب
کربلا تیره گشت و پر آشوب کرد عمر حسین چونکه غروب گرد غم شد بر آسمان ز زمین آسمان خون گریست زین آشوب شد گلآلود و سرخ، آب فرات
شب عاشورا
هر که بیرونی بد از مجلس گریخت
هر که بیرونی بد از مجلس گریخترشته الفت ز همراهان گسیختدور شد از شکّـرستانش مگسوز گلستان مرادش ، خار و خس
شب عاشورا
نرود امشب و سحر نشود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود که روز ما زشب تار تیره تر نشود چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود خدا کند نرود امشب و سحر نشود
شب عاشورا
مهمان خواهر میشود
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر می شود فردا میان قتلگه در خون شناور می شود
امشب درون خیمه گه دارد هزاران گفتگو فردا در این صحرا سرش دلدار خنجر می شود
شب عاشورا
گاه شروع خویش
پایان کار و ، مقصد راهم شهادت است گفت این سخن حسین ، به گاه شروع خویش
تا اصل و فرع دین خدا ، جاودان شود یکجا ، ز خود گذشت و ، اصول و فروع خویش
شب عاشورا
شهادت نامهی عشاق
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود
شب عاشورا
شورش محشر
فتاده شورش محشر به دشت كربلا امشب دل آل علی باشد به محنت مبتلا امشب
ز یكسو مادری نالان ، به یكسو كودكی گریان كشند از سوز دل افغان به دشت كربلا امشب به یكسو كودكی مه وش ، ز بی آبی نموده غش