المسیر الجاریه :
نه مگر اینکه تو بر خیل یتیمان پدری؟ مهدوی

نه مگر اینکه تو بر خیل یتیمان پدری؟

نه مگر اینکه تو بر خیل یتیمان پدری؟<br /> تو که از خوبترینان جهان خوب تری<br /> عصرهر جمعه در اندوه تو طی خواهد شد<br /> تو که در عهد و وفا از همه ی خلق سری<br />
جمال عشق پیدا می شود وقتی تو می آیی مهدوی

جمال عشق پیدا می شود وقتی تو می آیی

جمال عشق پیدا می شود وقتی تو می آیی<br /> بساط عیش برپا می شود وقتی تو می آیی<br /> نه تنها خاطر دلها شود آشفته از زلفت<br /> چه غوغایی به دنیا می شود وقتی تو می آیی<br />
تا کى بنشینم به امیدت که بیایى مهدوی

تا کى بنشینم به امیدت که بیایى

تا کى بنشینم به امیدت که بیایى<br /> تا کى بنشینم که بیایى به امیدت!<br /> شب در شده و ماه بر آن روزنۀ قفل<br /> پیداست فقط تکه ‏اى از صبح سپیدت
اى یأسِ من خسته به دنبال امیدت مهدوی

اى یأسِ من خسته به دنبال امیدت

اى یأسِ من خسته به دنبال امیدت<br /> باید چه کند آنکه نه دید و نه شنیدت<br /> رؤیاى من آویخت ز هر باغ و بهارى<br /> اما گل نرگس! تو کجایى که ندیدت
گرفته اند درختان تب نیامدنت را مهدوی

گرفته اند درختان تب نیامدنت را

گرفته اند درختان تب نیامدنت را<br /> بگو کسی برساند به باغ عطر تنت را<br /> بگو کدام صدا می رسد به سمت صدایت؟<br /> بگو کدام هوا می پراکند سخنت را؟<br />
ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا مهدوی

ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا

ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا<br /> باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا<br /> چشمت بلای جان تو از جان عزیزتر<br /> ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا
چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری مهدوی

چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری

چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری<br /> چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟<br /> مسافری که هنوز و همیشه در راهی!<br /> کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟<br />
ساحل چشم من از شوق به دریا زده است مهدوی

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است<br /> چشم بسته به سرش ، موج تماشا زده است<br /> جمعه را سرمه کشیدیم ، مگر برگردی<br /> با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی<br />
هر لحظه در هوای تو احساس بودن می کنم مهدوی

هر لحظه در هوای تو احساس بودن می کنم

هر لحظه در هوای تو احساس بودن می کنم<br /> تمام حال خوبمو نذر سرودن می کنم<br /> روی سیاه دلمو با یاد تو زر می کنم<br /> به شوق روی ماه تو دلتنگیمو در می کنم<br />
بدون چشم تو آری ، همیشه ویرانم مهدوی

بدون چشم تو آری ، همیشه ویرانم

بدون چشم تو آری ، همیشه ویرانم<br /> به شاخه های شکسته ، به سایه می مانم<br /> تو آن سخاوت سبزی که انتظارت را<br /> همیشه پنجره در پنجره پریشانم<br />