المسیر الجاریه :
رسد آیا زمانى نازنینم مهدوی

رسد آیا زمانى نازنینم

رسد آیا زمانى نازنینم<br /> که پهلوى تو مولایم نشینم<br /> تو مشغول عطا بر سائلان باش<br /> که من آسوده رویت را ببینم
جمال تو تماشا دارد اى یار مهدوی

جمال تو تماشا دارد اى یار

جمال تو تماشا دارد اى یار<br /> به قلب ما تسلا دارد اى یار<br /> ظهورت را ز حق زهراى اطهر<br /> شکسته دل تمنا دارد ایى یار
دلم با تو فقط آسوده باشه مهدوی

دلم با تو فقط آسوده باشه

دلم با تو فقط آسوده باشه<br /> که بى تو زندگى آلوده باشه<br /> تموم عمرم و خرج خودت کن<br /> و گرنه عمر ما بیهوده باشه
کسی جز تو مرا یاور نباشه مهدوی

کسی جز تو مرا یاور نباشه

کسی جز تو مرا یاور نباشه<br /> کسى فکر من مضطر نباشه<br /> کسى صبر تو مولا را نداره<br /> بجز تو سایه اى بر سر نباشه
امان از بلبل بى آشیانه مهدوی

امان از بلبل بى آشیانه

امان از بلبل بى آشیانه<br /> ندارد ذوق آواز و ترانه<br /> بیا اى گل به دامانت نهم سر<br /> مگیر این قدر از دستم بهانه
دلم جز وصل تو خواهش نداره مهدوی

دلم جز وصل تو خواهش نداره

دلم جز وصل تو خواهش نداره<br /> ببین حال دلم پرسش نداره<br /> اگر دل خونه ى غیر از تو باشه<br /> خدا داند دگر ارزش نداره<br />
کسى کو با تو صحبت کرده باشد؟ مهدوی

کسى کو با تو صحبت کرده باشد؟

کسى کو با تو صحبت کرده باشد؟<br /> ز تو یک یادگار آورده باشد؟<br /> میون همرهان آیا کسى هست؟<br /> که زائر بر رخ بى پرده باشد؟<br />
صدها گره در کار شده، ادرکنی مهدوی

صدها گره در کار شده، ادرکنی

صدها گره در کار شده، ادرکنی<br /> روزم چو شب تار شده، ادرکنی<br /> الغوث گل فاطمه که منتظرت<br /> در غصه گرفتار شده، ادرکنی
از صبح تو در زمزمه بودی... یا... نه؟ مهدوی

از صبح تو در زمزمه بودی... یا... نه؟

از صبح تو در زمزمه بودی... یا... نه؟<br /> غفلت زده مثل همه بودی... یا... نه؟<br /> یک لحظه بیا فکر کن امروز که رفت<br /> یادِ پسر فاطمه بودی... یا... نه؟<br />
عاشقت هستم تو بی آداب دستم را بگیر مهدوی

عاشقت هستم تو بی آداب دستم را بگیر

بچه بودم خوب یادم هست یک شب روضه را<br /> پیر مردی داد زد ارباب دستم را بگیر<br /> نذر کردم اصفهان تا سامرا این ذکر را<br /> مرد پنهان در دل سرداب دستم را بگیر<br /> دست هرکس را گرفتن دارد آدابی ولی<br...