المسیر الجاریه :
بزرگی نماند بر آن پایدار
بزرگی نماند بر آن پایدار<br />
که مردم به چشمش نمایند خوار
نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار
نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار<br />
امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود
سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود<br />
گرگ را چندانکه دندان تیزتر خونریزتر
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت<br />
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود
بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود<br />
مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود
هر که دندان به خویشتن بنهاد
هر که دندان به خویشتن بنهاد<br />
خیر دیگر به کس نخواهد داد
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود<br />
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
شادمانی مکن که دشمن مرد
شادمانی مکن که دشمن مرد<br />
تو هم از مرگ جان نخواهی برد
سگ هم از کوچکی پلید بود
سگ هم از کوچکی پلید بود<br />
اصل ناپاک از او پدید بود
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد<br />
بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد