المسیر الجاریه :
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب<br />
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند<br />
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست<br />
ماه و خورشید همین آینه می گردانند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست<br />
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم<br />
ترسم برادران غیورش قبا کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید<br />
مشکل حکایتیست که تقریر می کنند
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد<br />
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود<br />
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز<br />
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح<br />
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود