المسیر الجاریه :
شیعه باید طلبد آمدن مهدی را مهدوی

شیعه باید طلبد آمدن مهدی را

ای مسلمان تو برو خانه خود را بگشا<br /> که به این زودی زود بهر تو میهمان برسد<br /> شیعه باید طلبد آمدن مهدی را<br /> که اگر او برسد درد به درمان برسد<br />
عن قریب است که در ظلمت دنیای کنون مهدوی

عن قریب است که در ظلمت دنیای کنون

عن قریب است که در ظلمت دنیای کنون<br /> رهنمای بشر خسته حیران برسد<br /> چند روزی دگر ای غمزدگان صبر کنید<br /> که غم و درد و مصیبت همه پایان برسد<br />
مطمئن باش که این کار گره خورده ما مهدوی

مطمئن باش که این کار گره خورده ما

مطمئن باش که این کار گره خورده ما<br /> باز گردد چو همان معنی احسان برسد<br /> عن قریب است که از لطف خداوند بزرگ<br /> مرهم این دل بشکسته سوزان برسد<br />
عن قریب است که از جانب حق سوی همه مهدوی

عن قریب است که از جانب حق سوی همه

عن قریب است که از جانب حق سوی همه<br /> رحمت واسعه چون دانه باران برسد<br /> در جهان گر چه گرفتار بلا بی حد است<br /> عاقبت حامی هر مانده و نالان برسد<br />
عن قریب است که بر خانه حق تکیه کند مهدوی

عن قریب است که بر خانه حق تکیه کند

عن قریب است که بر خانه حق تکیه کند<br /> صوت او بر همه خلق مسلمان برسد<br /> عن قریب است که فریاد انالحق بزند<br /> عن قریب است کز او بر همه فرمان برسد<br />
عن قریب است که آن مظهر انوار خدا مهدوی

عن قریب است که آن مظهر انوار خدا

عن قریب است که آن مظهر انوار خدا<br /> جانب این بشر غرق به عصیان برسد<br /> عن قریب است که عزت بدهد بر مظلوم<br /> چون شهابی به سر دشمن قرآن برسد<br />
عن قریب است که ز ره مهدی(عج) قرآن برسد مهدوی

عن قریب است که ز ره مهدی(عج) قرآن برسد

عن قریب است که ز ره مهدی(عج) قرآن برسد<br /> طالب خون حسین(ع) آن در پنهان برسد<br /> عن قریب است که آن یار ضعیفان جهان<br /> با سپاهی ز سوی حضرت یزدان برسد
در مسیر دیده من نیستی مهدوی

در مسیر دیده من نیستی

هر چی می گردم که پیدایت کنم<br /> این دل دیوانه شیدایت کنم<br /> در مسیر دیده من نیستی<br /> من نمی دانم که نزد کیستی
تا نمردم ای گل زهرا بیا مهدوی

تا نمردم ای گل زهرا بیا

تا نمردم ای گل زهرا بیا<br /> ای شده آواره در صحرا بیا<br /> ای عزیز فاطمه تعجیل کن<br /> غصه را بر راحتی تبدیل کن<br />
مهدیا جانم به لب آمد بیا مهدوی

مهدیا جانم به لب آمد بیا

مهدیا جانم به لب آمد بیا<br /> روز روشن رفت و شب آمد بیا<br /> از فراقت ای شها جان می کنم<br /> بر سر و سینه خود می زنم<br />