المسیر الجاریه :
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب حافظ

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب<br /> بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند حافظ

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند<br /> بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست حافظ

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست<br /> ماه و خورشید همین آینه می گردانند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست حافظ

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست<br /> آن به که کار خود به عنایت رها کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم حافظ

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم<br /> ترسم برادران غیورش قبا کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید حافظ

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید<br /> مشکل حکایتیست که تقریر می کنند
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد حافظ

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد<br /> تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود حافظ

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود<br /> دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز حافظ

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز<br /> چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح حافظ

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح<br /> بوی زلف تو همان مونس جان است که بود