المسیر الجاریه :
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد حافظ

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد

دیر است که دلدار پیامی نفرستاد<br /> ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران حافظ

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران<br /> پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود حافظ

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

از رهگذر خاک سر کوی شما بود<br /> هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات حافظ

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات<br /> با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست حافظ

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست<br /> آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
همای اوج سعادت به دام ما افتد حافظ

همای اوج سعادت به دام ما افتد

همای اوج سعادت به دام ما افتد<br /> اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد حافظ

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد<br /> نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما حافظ

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما<br /> بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال حافظ

بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال

بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال<br /> چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد حافظ

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد<br /> که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد