المسیر الجاریه :
صبا گر چاره داری وقت وقت است حافظ

صبا گر چاره داری وقت وقت است

صبا گر چاره داری وقت وقت است<br /> که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت حافظ

میان مهربانان کی توان گفت

میان مهربانان کی توان گفت<br /> که یار ما چنین گفت و چنان کرد
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد حافظ

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد<br /> به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد حافظ

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد<br /> ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد حافظ

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد<br /> یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم حافظ

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم<br /> چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار حافظ

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار<br /> طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر حافظ

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر<br /> وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود حافظ

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود<br /> عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد حافظ

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد<br /> وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد