المسیر الجاریه :
پروانه راحت بده ای شمع که امشب حافظ

پروانه راحت بده ای شمع که امشب

پروانه راحت بده ای شمع که امشب<br /> از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی حافظ

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی<br /> چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور حافظ

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور<br /> با خیال تو اگر با دگری پردازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس حافظ

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس<br /> زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی حافظ

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی<br /> پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز حافظ

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز<br /> استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم حافظ

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم<br /> دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو حافظ

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو<br /> ز گنج خانه دل می کشم به روزن چشم
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش حافظ

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش

به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش<br /> به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا حافظ

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا

هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا<br /> فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم