المسیر الجاریه :
پر است سینه ام از اندوه گران بی تو مهدوی

پر است سینه ام از اندوه گران بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی<br /> پر است سینه ام از اندوه گران بی تو<br /> نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق<br /> سر بهار ندارند بلبلان بی تو
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو مهدوی

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو<br /> سپند وار زکف داده ام عنان بی تو<br /> ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ<br /> زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
بیا که آمدن توست رمز تسکینم مهدوی

بیا که آمدن توست رمز تسکینم

به جز تو با چه کسی درد دل کنم گویم<br /> که از خطا و گناهان چقدر سنگینم<br /> بیا که بی تو شب غصه ها سحر نشود<br /> بیا که آمدن توست رمز تسکینم
کنار پنجره ی انتظار بنشینم مهدوی

کنار پنجره ی انتظار بنشینم

کنار پنجره ی انتظار بنشینم<br /> که شاید از تو خبر آید و رخت بینم<br /> من از تمامی گل های باغ سبز دلم<br /> همیشه یک سبد از نرگس تو می چینم
پرده ی دیوار کعبه شد سیه از دوریت مهدوی

پرده ی دیوار کعبه شد سیه از دوریت

پرده ی دیوار کعبه شد سیه از دوریت<br /> شرحِ هجران تو در بیت خدا، تفسیر شد<br /> گفت روزی مادرم دانی که آقایت کجاست؟<br /> منزل او در میان آسمان تقدیر شد
طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است مهدوی

طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است

طاق ابرویت نشان از ذوالفقار حیدر است<br /> لا فتی الا علی از سوی حق تقریر شد<br /> ماهِ پاکِ شامِ تنهاییِّ قلب خسته ام<br /> شان تو درعرش و در فرش آیه ی تطهیر شد
آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار مهدوی

آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار

فصل غم، اندوهِ بی پایان، خزانِ بی بهار<br /> شعله زد بر خاک، خاک سرزمینم قیر شد<br /> آسمان سینه ام ابری است ای باران ببار<br /> بس نباریدی دلم چون سوره ی تکویر شد
ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی مهدوی

ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی

ای که چون موسی عصایت را به دل ها می زنی<br /> مُردم از غم، این عصا در قلب من چون تیر شد<br /> ای مسیحای تمام شیعیان، عیسای من<br /> نِی غلط گفتم که عیسائیت عالم گیر شد
یوسف کنعان من، کنعان شعرم پیر شد مهدوی

یوسف کنعان من، کنعان شعرم پیر شد

یوسف کنعان من، کنعان شعرم پیر شد<br /> باز آی از مصر باور کن که دیگر دیر شد<br /> درد هجرت چشم یعقوب دلم را کور کرد<br /> پس تو پیراهن بیاور، ناله ام شب گیر شد
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد مهدوی

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد<br /> از جده سه ‌شنبه شب قم شروع شد<br /> آیینه خیره شد به من و من به‌ آینه<br /> آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد