المسیر الجاریه :
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان<br />
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح<br />
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند<br />
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست<br />
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است<br />
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست<br />
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است<br />
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست<br />
گشاد کار من اندر کرشمه های تو بست
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است<br />
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست<br />
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است