المسیر الجاریه :
روحانی عشق
تا ابد داغ تو اندر دل ما خواهد بود بلبل طبع حزین نغمه سرا خواهد بود روشنی بخش بصر زود برفتی ز جهان
روح خدا
یاران دوباره شورشم امروز در سر است گویی مرا به سر شعف و شور دیگر است مجنون تر از همیشه و دیوانه تر ز پیش
رقص خنجر
با رقص خنجر خویش را مدهوش کردیم عمری به جای باده آتش نوش کردیم
رفتن جانگداز تو
پاکی تو سپیده را زیر سؤال میبرد خامه تو جریده را زیر سؤال میبرد رایحه حضور تو، عطر نسیم کوی تو دشت ز گل تنیده را زیر سؤال میبرد
راز سبز
ما را مجال فصل بهاران نبوده است در ما نشانی از گل و باران نبوده است شرماست و شرم، بار گناهان به دوشِ ماست در سینهمان طراوت ایمان نبوده است
دوست داشتن مثل پدر
به گریه سوز سازی ساز کرده ام بی تو اشکهای پر بهانه، یک ریز، می بارند با بهانه سرخ تو
دلواپس آفتاب فردا
در هُرم عَطَش امید صحرا بود همسایه و پا به پای دریا بود چون حرف سپیده گفتنیهایش با نیلبک سحر همآوا بود
دستت مریزاد
به شیون از چه مینالد چنین باد که را میخواند اینگونه به فریاد چرا کوبد به هر سو پیکرش را چو مادر در عزای تازه داماد ؟
در رثای امام
در شب میلاد غربت مرغ عشق ناگهان از آشیانه پر کشید کاش ان شب، آن شب پرماجرا کار این دنیا به پایان می رسید
در پناه تو
زمین این دایۀ پیر و اینک ای سترگ از دیر باز شکفتن تو را در آغوش خویش به آرزو نشسته بود