المسیر الجاریه :
در پرده‏‌های اشک و آه امام خمینی

در پرده‏‌های اشک و آه

فریاد، زقلب تنگ، بیرون آمد آه از دلِ سختِ سنگ، بیرون آمد شب در غم تو، سیاه بر تن پوشید خورشید (پریده رنگ) بیرون آمد
در آستانه امام خمینی

در آستانه

گل، با تو از جوانه، سخن گفت آزادی از ترانه، سخن گفت آن دست کوچک از دو لب تو با کودکان خانه سخن، گفت
در انتظار... امام خمینی

در انتظار...

جاده در انتظار مسافر مسافر در انتظار سفر کسی انگار تصویر باران را در ذهن سادۀ ما
داغ جماران امام خمینی

داغ جماران

مه من شب شد و پیدا نشدی امشب آیینه فردا نشدی باغ از هجر نگاهت تب کرد آسمان رنگ جهان را شب کرد
حالا که نیستی امام خمینی

حالا که نیستی

فواره های سبز کنار خیابان فواره های زرد... تنها تو تکرار نمی شوی
دلم شیت جمارانه خدایا امام خمینی

دلم شیت جمارانه خدایا

دلم شیت جمارانه خدایا چَوم نمناک وارانه خدایا عَجوُ سنگینه سینه‏‌ی پِر لَه دردم غمینِ درد هجرانه خدایا
جلوۀ نورانی آفتاب امام خمینی

جلوۀ نورانی آفتاب

امروز اگر پرگشایم به هوایت فرداست که سر می دهم آواز برایت پیداست که این «سعی» تو خالی «زصفا» نیست از خسته ترین، تشنه ترین هروله هایت
جرعه نوش چشم محبوبی که رفت امام خمینی

جرعه نوش چشم محبوبی که رفت

ای امام ای آیت فرخندگی ای وجودت چشمه پایندگی مظهر آیات قرآنی، تویی افتخار نسل ایرانی، تویی
تو ای نگاه بهاری... امام خمینی

تو ای نگاه بهاری...

به یک طلوع بدون زوال می‏مانی به یک امید پر از شور و حال می‏مانی و اتفاق تماشای تو عجب گذراست به شوق لحظه تحویل سال می‏مانی
تقدیم این دیار امام خمینی

تقدیم این دیار

هر شعر بی قرار تو آنی دوباره داشت طوفان چشم تو هیجانی دوباره داشت آن خشکسال تلخ که گسترده بود دست از آن سوار سبز نشانی دوباره داشت