به سمع خواجه رسان اي نديم وقت‌شناس
به خلوتي که در او اجنبي صبا باشد به سمع خواجه رسان اي نديم وقت‌شناس به نکته‌اي که دلش را بدان رضا باشد لطيفه‌اي به ميان آر و خوش بخندانش...
Monday, May 31, 2010
تو نيک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بايدت ديگري محتسب تو نيک و بد خود هم از خود بپرس و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتق الله يجعل له
Monday, May 31, 2010
سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق
چه سود چون دل دانا و چشم بينا نيست سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق خلاف نيست که علم نظر در آنجا نيست سراي قاضي يزد ارچه منبع فضل است
Monday, May 31, 2010
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
که در اين مزرعه جز دانه‌ي خيرات نکشت آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه که به گلشن شد و اين گلخن پر دود بهشت ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف...
Monday, May 31, 2010
بهاء الحق و الدين طاب مثواه
امام سنت و شيخ جماعت بهاء الحق و الدين طاب مثواه بر اهل فضل و ارباب براعت چو مي‌رفت از جهان اين بيت مي‌خواند
Monday, May 31, 2010
قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گريزان ميرفت قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال با هزاران گله از ملک سليمان مي‌رفت نقش خوارزم و خيال لب جيحون مي‌بست
Monday, May 31, 2010
رحمان لايموت چو آن پادشاه را
ديد آن چنان کز او عمل الخير لايفوت رحمان لايموت چو آن پادشاه را تاريخ اين معامله رحمان لايموت جانش غريق رحمت خود کرد تا بود
Monday, May 31, 2010
تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر
برآمدي و سر آمد شبان ظلماني تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر ولي به مجلس خاص خودم نمي‌خواني شنيده‌ام که ز من ياد مي‌کني گه گه
Monday, May 31, 2010
سپيده‌دم که صبا بوي لطف جان گيرد
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گيرد سپيده‌دم که صبا بوي لطف جان گيرد افق ز عکس شفق رنگ گلستان گيرد هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
Monday, May 31, 2010
الا اي آهوي وحشي کجايي
مرا با توست چندين آشنايي الا اي آهوي وحشي کجايي دد و دامت کمين از پيش و از پس دو تنها و دو سرگردان دو بيکس
Monday, May 31, 2010
بيا ساقي آن مي که حال آورد
کرامت فزايد کمال آورد بيا ساقي آن مي که حال آورد وز اين هر دو بي‌حاصل افتاده‌ام به من ده که بس بي‌دل افتاده‌ام
Monday, May 31, 2010
سلامي چو بوي خوش آشنايي
بدان مردم ديده روشنايي سلامي چو بوي خوش آشنايي بدان شمع خلوتگه پارسايي درودي چو نور دل پارسايان
Monday, May 31, 2010
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي درياب ضعيفان را در وقت توانايي دايم گل اين بستان شاداب نمي‌ماند
Monday, May 31, 2010
اي دل گر از آن چاه زنخدان به درآيي
هر جا که روي زود پشيمان به درآيي اي دل گر از آن چاه زنخدان به درآيي آدم صفت از روضه رضوان به درآيي هش دار که گر وسوسه عقل کني گوش
Monday, May 31, 2010
مي خواه و گل افشان کن از دهر چه مي‌جويي
اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه مي‌گويي مي خواه و گل افشان کن از دهر چه مي‌جويي لب گيري و رخ بوسي مي نوشي و گل بويي مسند به گلستان بر تا شاهد...
Monday, May 31, 2010
شد عرصه‌ي زمين چو بساط ارم جوان
از پرتو سعادت شاه جهان ستان شد عرصه‌ي زمين چو بساط ارم جوان صاحب‌قران خسرو و شاه خدايگان خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب، اوست
Monday, May 31, 2010
اي در رخ تو پيدا انوار پادشاهي
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهي اي در رخ تو پيدا انوار پادشاهي صد چشمه آب حيوان از قطره سياهي کلک تو بارک الله بر ملک و دين گشاده
Monday, May 31, 2010
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي در همه دير مغان نيست چو من شيدايي از خدا مي‌طلبم صحبت روشن رايي دل که آيينه شاهيست غباري دارد
Monday, May 31, 2010
به چشم کرده‌ام ابروي ماه سيمايي
خيال سبزخطي نقش بسته‌ام جايي به چشم کرده‌ام ابروي ماه سيمايي از آن کمانچه ابرو رسد به طغرايي اميد هست که منشور عشقبازي من
Monday, May 31, 2010
آن که از سنبل او غاليه تابي دارد
آن که از سنبل او غاليه تابي دارد باز با دلشدگان ناز و عتابي دارد ز سر کشته خود مي‌گذري همچون باد چه توان کرد که عمر است و...
Monday, May 31, 2010