نگانو یا چهار ابله
حوصله‌ی امیر در کپر بزرگ خود سر رفته بود. گوشش چندان تعریف و تمجید ستایش آمیز درباره‌ی زیبایی و توانایی و هوش و خرد خود شنیده بود که خسته شده...
Monday, May 30, 2016
دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد
تسیکیفو پس از غیبتی طولانی به دهکده‌ی خود باز می‌گشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود.
Sunday, May 29, 2016
تنها سر
در دهکده‌ای مادری با هفت پسر خود به سر می‌برد. نام آنان در افسانه‌ها نمانده است و چه خوب زیرا نام‌های مالگاشی بسیار دور و درازند و نوشتن آنها...
Sunday, May 29, 2016
داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می‌گشت
خود زاتوف هم نمی‌دانست در پی چه می‌گردد و چه می‌خواهد اما می‌پنداشت که هرگاه آن را پیدا نکند نمی‌تواند آرام بگیرد و راحت بنشیند.
Sunday, May 29, 2016
عروسی ریالی
ریالی جوانی بسیار زیبا و برازنده بود. پدر و مادرش آرزو داشتند که او هر چه زودتر زنی بگیرد، لیکن ریالی بسیار مشکل پسند بود و هر دختری را نمی پسندید....
Sunday, May 29, 2016
سه خواهر
پدر و مادرشان آنان را مافوکلی، فونی کلی و فوتسی کلی نام نهاده بودند و معنای این واژه‌ها «سرخ کوچک» و «زمرد کوچک» و «سفید کوچک» است.
Sunday, May 29, 2016
رامیکیلوک شاه
چند روز بود که زورق بر رود بزرگ می‌لغزید و مردان به آهنگ پاروهایی که بر آب می‌خوردند آواز می‌خواندند:
Sunday, May 29, 2016
رانورو
می‌گویند زازاواویندرانو ها، یعنی دختران آب، صدها سال پیش در عهد قوم افسانه‌ای وازیمبا ها، که اجداد مالگاشیان بوده‌اند، زندگی می‌کردند.
Sunday, May 29, 2016
دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا
مدت‌ها پیش ماهیگیری رنسوا نام در دهکده‌ی «سه انبه» به سر می‌برد. این دهکده عبارت از چند کلبه‌ی فالفا یی بود که سه درخت کهن سال و عظیم انبه با...
Sunday, May 29, 2016
مار هفت سر و سرسیمین
اما گوش کنید تا به شما بگویم که مار هفت سر مدتی پس از بلعیدن ثروت‌های آندریامباهواکا چگونه مرد. روزی رنیتسیمامانگا با این مار هراس انگیز اختلافی...
Sunday, May 29, 2016
فانی بزرگ
ایکلی و ‌ایکوتو در دهکده‌ای از سرزمین «ساکالاو» زاده بودند. آن جا دهکده‌ی کوچک و ساده‌ای بود که از پانزده کلبه‌ی همانند و میدانی بزرگ تشکیل شده...
Sunday, May 29, 2016
دو آندریامبا هواکا
هر دو به یک نام خوانده می‌شدند و با هم برادر بودند. برادر بزرگ‌تر ثروت بسیار داشت، گاوهایش از شماره بیرون بودند و برنجزارهایش تا چشم کار می‌کرد...
Sunday, May 29, 2016
دیو دمدار
زاتوف جوانی دیرپسند بود و در برگزیدن دختری برای همسری خود سختگیری بسیار می‌کرد. دختران جوان دهکده‌اش در نظر او همه‌ی خصال و صفات مورد علاقه‌ی...
Sunday, May 29, 2016
بئاندریاک دریانورد
بئاندریاک از کودکی دریانورد بود. پدرش لاهیندرانو او را با کشتی بادبانی خود به دریا می‌برد. او اقیانوس هند را چون ملک خود می‌پیمود و در آن اقیانوس...
Sunday, May 29, 2016
زنی که شهبانو شد یا منشأ توتون
مرغ باران بر شاخه‌ای از درخت خود نشسته بود و چنین می خواند: «قوقلیقو!... قوقلیقو!... به به، چه هوای خوش و دلکشی! اوه، که چه شاد و خوشحالم! رطوبت...
Sunday, May 29, 2016
مارمنارانا
بامدادی، جنگاوری نیزه به دست و تفنگی سنگین بر دوش از میدان دهکده، که در آن روی صندوقی چوبین کله‌ی گاوی با شاخ‌های بلند نهاده شده بود، می‌گذشت.
Sunday, May 29, 2016
حوادث آغاز پیدایش جهان
در آغاز پیدایش جهان، زمین و آسمان چون خواهر و برادری مهربان با هم یکدل و یکرنگ بودند. ماه نیز دوست و رایزن آنان بود.
Sunday, May 29, 2016
«فره‌یل» و «دبو انگال» جادوگر
سالها پیش ساحره‌ای بود كه او را «دبو انگال» می‌نامیدند. او ده دختر داشت كه همه زیبا بودند و نگاه همه‌ی مردان به دنبالشان بود و گاه و بیگاه جوانان...
Saturday, May 28, 2016
دو برادر
روزی دو برادر صبح زود از دهكده‌ی خود بیرون آمدند و برای شكار به بیشه‌ای رفتند. هریك كمانی و چند تیر به دست گرفته و خورجینی چرمی بر دوش افكنده...
Saturday, May 28, 2016
طبل آوازخوان و كدو تنبل جادو
یك روز صبح زود گروهی از دختربچه‌های افریقایی برای بازی به كنار دریا رفتند. این دختربچه‌ها معمولاً ناچار می‌شدند كه كارهای سخت و سنگینی بكنند،...
Saturday, May 28, 2016