خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
روزی روزگاری، مردمان یك شهر كه همه با هم خویشاوند بودند در اثر مصرف آب ناسالم عقل خود را از دست دادند و كارهای عجیب و غریبی می‌كردند. به طور...
Thursday, December 3, 2015
خود كرده را تدبیر نیست
روزی روزگاری، آسیابانی كه خارج از شهر آسیاب كوچكی داشت مشغول كارهای خود بود. او هر روز گندم‌هایی كه كشاورزان برایش می‌آوردند آسیاب می‌كرد و غروب...
Thursday, December 3, 2015
خروس اگر خروس باشه توی راه هم می‌خونه
روزی روزگاری، یك مرد روستایی خروسی خرید. هرچه خروس بزرگتر می‌شد، زیباتر و خوش‌صداتر به نظر می‌رسید. صاحب خروس به واسطه هیكل درشت خروسش، چندین...
Thursday, December 3, 2015
خروس بی‌محلّ
كیومرث پادشاه قدرتمند افسانه‌ای ایران كه از دلاوری‌های او در شاهنامه هم یاد شده، روزی به قصد كشورگشایی سپاهیانش را رهسپار مرزهای ایران كرد.
Thursday, December 3, 2015
خدا شری بدهد كه خیر ما در آن باشد
روزگاری، مردی در شهری قاضی بود. این مرد تمام سعی و تلاشش را می‌كرد كه با عدل و داد به قضاوت بپردازد و حقی را ناحق نكند این همه عدالت به كام عده‌ای...
Thursday, December 3, 2015
حساب به دینار، بخشش به خروار
روزی روزگاری مرد تاجری بود كه عده‌ای راهزن به كاروانش حمله كردند و كل دارایی و اموالش را بردند. مرد به سختی خود را به شهر بعدی رساند و چون در...
Thursday, December 3, 2015
حكایت موش و قالب پنیر
روزی روزگاری، دو موش زرنگ و بازیگوش با یكدیگر در یك انباری بزرگ زندگی می‌كردند. آنها هركدام برای خود در گوشه‌ای از این انبار لانه‌ای ساخته بودند....
Thursday, December 3, 2015
حرف مرد یكی است
در زمان‌های قدیم مردم می‌گفتند كه سن چهل سالگی، سن پختگی در رفتار و كردار و نهایت رشد عقلی، اجتماعی فرد می‌باشد. در آن زمان چهل سالگی آنقدر اهمیت...
Thursday, December 3, 2015
حاجی ما هم شریكیم
در زمانهای گذشته، كاروان‌هایی كه برای حج به مكه و مدینه می‌رفتند، به جز خطر راهزن‌ها با گروهی مردم آزار نیز روبه رو بودند كه مشكلاتی را در طول...
Thursday, December 3, 2015
چیزی كه عوض داره، گله نداره
روزی، ملانصرالدین بعد از یك روز سخت كار كردن در زمین كشاورزی به خانه آمده بود و چون خیلی خسته بود، خواست استراحت كند. ملا تازه خوابش برده بود...
Thursday, December 3, 2015
چهار دیواری اختیاری
دوره‌ی پادشاهی شاه عباس صفوی، یكی از شكوفاترین دوران رشد و توسعه ایران بوده. یكی از عادت‌های شاه عباس این بود كه هر چند وقت یكبار با لباس مردم...
Monday, November 30, 2015
چه كشكی، چه پشمی!
در روزگاران گذشته، پیرمردی، گاو و گوسفند فراوانی داشت ولی چون خیلی تنگ نظر بود و دلش نمی‌خواست به كسی پولی بدهد، تمام كارهای نگهداری از این حیوانات...
Monday, November 30, 2015
جیك جیك مستونت بود فكر زمستونت بود
در روزگاران قدیم و در جنگلی زیبا و قشنگ حیوانات با خوبی و خوشی در كنار هم زندگی می‌كردند. از جمله‌ی این حیوانات بلبل شاد و سرخوشی بود كه از صبح...
Monday, November 30, 2015
چاه نكنده منار را می‌دزدد
در روزگاران قدیم مردمی از اهالی روستاهای كویری ایران سخت تلاش كردند تا توانسته بودند در روستای خود چاهی بكنند. مردم از این چاه برای آبیاری زمین‌های...
Monday, November 30, 2015
جوجه را آخر پاییز می‌شمرند
در روزگاران گذشته، مرد كشاورزی كنار جالیزی یك نهال جوان چنار را كاشت. مرد كشاورز هر فصل سبزی یا میوه‌ای در این جالیز می‌كاشت و بعد از چند ماه...
Monday, November 30, 2015
جور استاد به ز مهر پدر
در زمانهای دور كه شكل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت، درس خواندن و باسواد شدن كار بسیار سخت و دشواری بود كه از عهده‌ی هركسی برنمی‌آمد. در آن...
Monday, November 30, 2015
جا، جای ماندن نیست
روزی روزگاری در جنگل بزرگی شیری زندگی می‌كرد كه هر روز حیوانی را شكار می‌كرد و می‌خورد. ولی این شیر علاقه داشت دوست و رفیقی برای خود داشته باشد...
Monday, November 30, 2015
تیری در تاریكی
در زمانهای قدیم و در دوره‌ای كه یكی از مهمترین وسایل جنگی كه افراد می‌توانستند به كمك آن از خود دفاع كنند شمشیر بود اگر جنگ به شكلی بود كه رودر...
Saturday, November 28, 2015
تفرقه بینداز و حكومت كن
در روزگاران قدیم، باغبانی یك سال برای درخت‌های انارش زحمت كشید، به موقع به آنها آب داد و به موقع كود مناسب پای درختان ریخت تا اینكه درنهایت میوه‌های...
Saturday, November 28, 2015
تخم مرغ دزد، شتر دزد می‌شود
روزی روزگاری، پسربچه‌ی كم سن و سالی كه هنوز معنی و مفهوم خیلی از كارها را نمی‌فهمید از مادرش خواست تا برایش تخم مرغ درست كند. مادرش گفت: صبح...
Saturday, November 28, 2015