علما و بزرگان دین زمان مرگ چه حالی داشتند؟

آخرین لحظه‌ی زندگی

زندگی دنیای ما تمام می‌شود. فرقی نمی‌کند جوان باشیم یا پیر. فرشته‌ی مرگ که به سراغ ما آمد باید بار و بندیل‎‌مان را جمع کنیم و راهی سفر آخرت شویم. حتی ثانیه‌ای هم فرصت نداریم. چنین لحظاتی برای خیلی از ما سخت می‌گذرد اما برای
Monday, October 31, 2016
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آخرین لحظه‌ی زندگی
 آخرین لحظه‌ی زندگی

 

گرد‌آوری: نفیسه خانلری
منبع:راسخون




 

علما و بزرگان دین زمان مرگ چه حالی داشتند؟
زندگی دنیای ما تمام می‌شود. فرقی نمی‌کند جوان باشیم یا پیر. فرشته‌ی مرگ که به سراغ ما آمد باید بار و بندیل‎‌مان را جمع کنیم و راهی سفر آخرت شویم. حتی ثانیه‌ای هم فرصت نداریم. چنین لحظاتی برای خیلی از ما سخت می‌گذرد اما برای اولیاء الهی و شهدا زمان رسیدن به خداست. حتی خودشان زمان مرگشان را هم می‌دانند و نه تنها نمی‌ترسند بلکه با اشتیاق به استقبالش می‌روند. در این مطلب می‌توانید روزها و لحظه‌های پایانی عمر برخی علما را با ما مرور کنید.
 آخرین لحظه‌ی زندگی

1. شیخ حسنعلی نخودکی

فوت: سال 1320
آخرین جمله: ای شیطان! به من دست نخواهی یافت.
شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی که همه‌ی عمرش را صرف خدمت به مردم و کسب کمال کرده بود در 72 سالگی از دنیا رفت و در صحن عتیق حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) در کنار ایوان عباسی به خاک سپرده شد. او دو ماه قبل از رحلت به اطرافیان و فرزندش گفته بود کِی می‌میرد. حتی یک بار قبل از فوت، روح از بدنش خارج شد اما با توسل به امام رضا (علیه السلام) و برای انجام برخی وصایا، دوباره به دنیا بازگشت. البته او به خانواده‌اش گفته بود: «بهبودی من خوشحالی ندارد زیرا ما رفتنی شده‌ایم. از امام یک هفته مهلت خواسته‌ام و ایشان اجازه فرمودند اما قدغن کردند که دیگر چنین درخواستی کنم. در این مدت شب‌ها از کنار من دور نشوید و مراقب حال من باشید». پس از گذشت چند روز، شیخ نخودکی دیگر با کسی حرف نمی‌زد و جز سادات کسی را بر بالین خود نمی‌پذیرفت. او در آخرین روزهای زندگی، پیوسته در حال مراقبه بود و در آخرین شب جمعه‌ی حیاتش، ناگهان سر از بالین برداشت و با نگاه بر در گفت: «ای شیطان! بر من که سراپا از محبت علی پر شده‌ام دست نخواهی یافت». بعد از این ماجرا، او روز یکشنبه یعنی همان روزی که برای فوت خود پیش‌بینی کرده بوده، به خانواده‌اش گفت گوسفندی به عنوان نذر حضرت زهرا قربانی کنند. بعد از قربانی شدن گوسفند، شیخ نخودکی به دعوت حق لبیک گفت.
 آخرین لحظه‌ی زندگی

2. علامه قاضی

فوت: سال 1324
آخرین جمله: دارم راحت می‌شوم! رویم را بپوشان
سید علی قاضی طباطبایی در سال‌های آخر عمر به بیماری استسقاء مبتلا شد و بسیار تشنه می‌شد و سختی زیادی کشید. از این سید بزرگوار کرامات زیادی چون طی‌الارض، خبر دادن از آینده، ساطع شدن نور از او در حال نماز و ... نقل شده. سیدعبدالحسین قاضی در خصوص شب رحلت پدربزرگش علامه قاضی تعریف کرده: «ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بود می‌گویند امشب نخواب و بیدار باش. پدرم متوجه نمی‌شود که جریان چیست. تا اینکه پدربزرگم در نیمه‌های شب پدرم را صدا می‌زنند و سپس رو به قبله دراز می‌کشند ایشان به پدرم می‌گویند من در حال مرگ هستم. مادر و بچه‌های دیگر را بیدار نکن و تا صبح بالای سرم بنشین و قرآن بخوان! اگر چه برای پدرم بسیار سخت بوده که از مرگ پدرش خبر داشته و به کسی چیزی نگوید اما خواسته‌ی پدر خود را با کمال آرامش می‌پذیرد و بدون آنکه به کسی چیزی بگوید، در کنار پدربزرگم می‌نشیند. پدرم می‌گفت علامه به من فرمودند دارم راحت می‌شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می‌آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می‌کند. بعد فرمودند رویم را بپوشان. من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. بدون هیچ دغدغه و اضطرابی تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آنکه هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند جریان چیست. من هم گفتم پدر فوت شده. صدای فریاد اهل خانه بلند شد و تازه در آن لحظه بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم.»
 آخرین لحظه‌ی زندگی

3. آیت‌الله کوهستانی

فوت: سال 1351
آخرین جمله: مگر راهی غیر از خدا هست؟
مرحوم آیت‌الله کوهستانی به رغم زهد و تقوای فراوان در اواخر عمر نگران آخرتش بود. او خود را دست خالی می‌دید و هرگاه کسی از مشهد به دیدارش می‌آمد می‌گفت: «سلام مرا به امام رضا برسانید و بگویید شیخ محمد دارد می‌آید ولی دست خالی است». او در روزهای آخر حیات و در حالی که ترس تمام وجودش را پر کرده بود، گفت: «جنازه‌ی مرا به مشهد ببرید و دور ضریح مطهر طواف دهید تا به آن حضرت پناهنده شوم. آن گاه هر جا خواستید مرا دفن کنید». آیت‌الله کوهستانی در روزهای آخر عمر با اینکه در بستر بیماری بود و دیگر رمقی نداشت اما فقط ذکر می‌گفت و به دخترش گفته بود: «خدا لعنت کند شیطان را که هر وقت می‌خواهم ذکر بگویم، سرفه‌ام می‌گیرد اما من به دهان شیطان مشت می‌زنم و هر طور است ذکر خودم را می‌گویم». او یک هفته قبل از فوتش بر اثر شدت بیماری از هوش رفت و به مدت یک هفته در اغما بود او در طول این مدت، یکی دو بار بیشتر سخن نگفت و آن هم به صورت جمله‌ای کوتاه: «مگر راهی غیر از راه خدا هست؟» آیت‌الله کوهستانی سرانجام ساعت یک بعد از نیمه شب در 84 سالگی از دنیا رفت و خواسته‌اش که رحلت در شب جمعه بود مستجاب شد. پیکر مطهر این عالم ربانی با عنایت امام رضا (علیه السلام) در جوار ملکوتی این امام همام در دارالسیاده به خاک سپرده شد.
 آخرین لحظه‌ی زندگی

4. سید احمد خوانساری

فوت: سال 1363
آخرین جمله: با حجت بن الحسن
آیت‌الله سید احمد خوانساری بعد از فوت آیت‌الله سید حسین بروجردی همراه سید محمد رضا گلپایگانی و سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی از مراجع تقلید مطرح شیعیان بود که در 96 سالگی درگذشت. شیخ محمد شیرازی با نقل خاطره‌ای از آیت‌الله سید احمد خوانساری گفته: «سید احمد می‌فرمود در محفلی بودم که گروهی از فقها و مراجع تقلید در آن نشسته بودند. در آنجا جوان خوش سیمایی نزد من آمد و با الهامی که به من شد، یقین کردم او فرشته‌ی مرگ است. به او گفتم من آماده‌ام اما او گفت بعدتر خواهم آمد. سید احمد می‌فرمود بعد از این دیدار حالا در انتظار او هستم. چه بسا که هفته‌ی بعد و در صبح روز جمعه 26 ربیع‌الاول آن بزرگوار فرمود امروز آخرین روز توقف من در دنیاست و آن جوان خوش چهره خواهد آمد. آن روز او به تلاوت قرآن نشست و سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون را خواند تا از حال رفت و یکی از نوادگانش او را در تمام کردن سوره یاری کرد. سید احمد خوانساری در انتظار آمدن پیک حق بود و ناگهان تکان خورد و بارها ذکر «یا حجت بن الحسن» را تکرار کرد؛ گویی که آن حضرت در لحظات آخر به بدرقه‌ی او آمده بود. سپس او بر یکتایی خدا و رسالت پیامبر و ولایت ائمه معصومین شهادت داد و برای همیشه چشم از جهان فروبست».
 آخرین لحظه‌ی زندگی

5. آیت‌الله بهجت

فوت: سال 1388
آخرین جمله: السلام علیک یا صاحب الزمان
تمام عمر با خلوص نیت، به خودسازی و تهذیب نفس پرداخت و کرامات زیادی در وجود او تجلی پیدا کرد. تا آنجا که حتی روز مرگ و محل دفن خود را قبل از مرگ به فرزندش گفته بود. آیت‌الله بهجت که در 92 سالگی پیکرش در جوار حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) آرام گرفت. گویا روزی بعد از زیارت، محل دفن خود را به پسرش نشان داده بود که از قضا در زمان فوت نیز به علت نبود قبر در داخل حرم، پیکر او در جوار حرم همان جایی که گفته بود دفن شد. او یک هفته قبل از مرگ به پسرش گفته بود: «امسال به مشهد نمی‌روم. برای من خانه اجاره نکنید. من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعد از ظهر می‌میرم. عمرم دیگر تمام شده». آیت‌الله بهجت همان طور که خودش گفته بود درست یک ربع مانده به ساعت پنج بعد از ظهر بیهوش شد و پسرش که می‌خواست او را به بیمارستان منتقل کند یک لحظه متوجه شد پدر چشم‌هایش را باز کرد و آرام گفت: «نبرید مرا. نبرید!» سر چهار راه بعدی که می‌رسند، آن عالم ربانی بلند می‌شود و دستش را روی سینه‌اش می‌گذارد و می‌گوید: «السلام علیک یا صاحب الزمان». این آخرین جمله‌ی آیت‌الله بهجت بوده و دقیقا سر ساعت پنج از دنیا می‌رود گفته می‌شود او یک هفته آخر عمرش را شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماند. روزها که برایش غذا می‌آوردند، یک لقمه می‌خورد و می‌گفت «بسم‌الله و بالله و الیک اعود». همسرش در این خصوص گفته: «آقا یک حال دیگری داشت. قرآن می‌خواند و گریه می‌کرد و می‌گفت خدایا خیلی قرآن را دوست دارم. روز قیامت هم برایم قرآن می‌آوری؟ بعد می‌فرمود برایم گریه نکنید.»
 آخرین لحظه‌ی زندگی

6. آقا مجتبی تهرانی

فوت: سال 1391
آخرین جمله: سلام به ائمه
آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی از شاگردان برجسته‌ی امام خمینی (رحمه‌الله) بود که نسبت به هدایت و راهنمایی جوانان به شدت احساس مسئولیت می‌کرد. زمانی که وارد مسیر طلبگی شد، راه و مسیر زندگی برایش شناخته شده بود. او حدود 60 سال تمام تلاش خود را روی تربیت نسل جوان متمرکز کرد. آقا مجتبی تهرانی در روز سه‌شنبه 12 دی ماه 1391 در 75 سالگی درگذشت و همزمان با روز اربعین در حرم عبدالعظیم (علیه السلام) دفن شد تا به آرزوی همیشگی خود مبنی بر وفات در روز اربعین دست یابد. او بارها به خواهرش گفته بود که دوست دارد در ایام اربعین به دیدار حق برود و سرور و مولای خود را در آن روز ملاقات کند که در نهایت این خواسته‌ی او به لطف خداوند اجابت شد او که به ذکر و نوحه برای اهل بیت شهره بود، در آخرین لحظات عمرش نیز از این نعمت بی‌بهره نماند و در حالی دنیا را ترک کرد که نام اهل بیت بر سر زبانش بود گویا در آخرین روزهای حیاتش به علت بیماری خیلی درد می‌کشید و مدام ذکر «یا حسین» و «یاالله» می‌گفت تا اینکه در ساعت یک و سی دقیقه‌ی نیمه شب حالش بد شد و در لحظه‌ی آخر بدون توجه به اطرافیانش به همه‌ی ائمه سلام داد و بعد سه بار به امام رضا (علیه السلام) سلام داد و از دنیا رفت.
منبع مقاله :
ماهنامه همشهری آیه، سال هشتم، اردیبهشت 95، شماره‌ی 48

 



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.