د

پدر

سلام. بنده پدری دارم که الآن دو هفته شده که با ما قهر است. با من، مادر خانه دارم و خواهر 12 ساله ام. علتش را هم نه ما می دانیم و نه خودش میگوید. جرئت حرف زدن با او را هم نداریم. چند باری که مادرم با او حرف زده بود، پاسخش یا سکوت بوده یا بد دهنی... من و خواهرم هم می ترسیم با او حرف بزنیم. چون تجربه ی خوبی از صحبت با او نداریم. همیشه پدرم اینگونه هست. هر چند وقت یکبار قهر میکند. کار درست و حسابی هم ندارد. فقط ظهر ها و گاهی مغرب به مسجد می رود. وضع مالی اش افتضاح است. پای همه ی فامیل را از خانه مان قطع کرده. بیش از چند ماه است که ما دایی مان را ندیده ایم. شش ماه. و شاید هم بیشتر... آنقدر سایه اش در خانه سنگینی میکند، که آرزوی مرگش را می کنیم. انگار خداوند قوه عقل را به او نداده! نمی فهمد من نزدیک یک ماه دیگر باید کنکور بدم؛ نمی فهمد خواهرم در سنی است که حساس به محبت پدری است و نمی فهمد مادرم به خاطر غصه هایی که می خورد، درد دست و پا گرفته است. مایحتاج زندگیمان را بدرستی تهیه نمی کند. حتی گاهی مادرم متوجه این شده است که مبلغی پول در جیب دارد. اما وقتی از او درخواست می کنیم، می گوید ندارم!!! خود را مالک همه چیز می داند. به راحتی سراغ وسایل شخصی می رود. حتی در جیب مادرم دست کرده و بدون اینکه چیزی بگوید، از آن دزدی می کند. خدا را شکر منزلمان اجاره ای نیست و مال خودمان هست. اما ما تا به حال به هیچ کس مشکلاتمان را نگفته ایم. به دلیل حفظ آبروی خودمان و حتی پدرم. بارها به بستگانمان که قصد آمدن به منزل ما را به جهت صله رحم و میهمانی داشتند، دروغ گفته ایم و مانع ایشان شده ایم. چون عاقب را میدانیم از دست این پدر هر کاری که فکرش را بکنید بر می آید. از بیرون کردن میهمان تا هر چیزی دیگر. وقتی هم از اسلام برایش میگوییم، حرف های بی رطی می زند. مثلا :《از اسلام برای من شما نمی خواهد چیزی بگین.》یا《من همینی هستم که می بینید.》 با اکثر فامیل قهر است. حتی با خواهر و برادر خودش مشکل دارد. احساس میکنم صبرم به اتمام رسیده و دیگر طاقت ندارم. خودم هیچ، خواهرم چه؟ مادرم که بیست سال با این وضع نکبت بار سوخته و ساخته فقط بخاطر من، خواهرم و پدر و مادر خودش که مبادا از وضع دختر او مطلع شوند و حرس بخورند. چقدر دعا و نذر؟؟ چقدر التماس هم به خدا هم به پدرم؟ مادرم به پایش می افتد که: 《تمامش کن!》اما... ظاهرا خواست خداست که هیچ بیماری و مرضی گیرایش نمی شود. هیچ مراعاتی را در امور بهداشتی و تغذیه رعایت نمی کند ولی در عجبم که در سن 47 سالگی اینطور عرض اندام می کند و به 《هیچ》مرضی گرفتار نشده است. حتی یک سرما خوردگی کوچک. و یا دندان هایش همه سالم اند با اینکه یکبار مسواک نزده. سال 92 تصادفی فوق العاده سهمگین کرد. سمندی که درونش بود حدود هفت غلت خورده و له شده بود. اما خودش سالم از ماشین پیاده شد و هیچ آسیبی ندید!!!! گاهی از خروج از منزل جلوگیری میکند و با تمام وقاحت می گوید: 《کسی حق نداره امروز از خانه بیرون برود.》 مثل امروز که روز انتخابات هم است. با وجود اینکه مادرم به او متذکر شد که اسلام خودتان گفته برای رای دادن اجازه شوهر لازم نیست، اما از تصمیمش مبنی بر نرفتن به برون از خانه منصرف نشد. البته وقتی خودش رفت رای بدهد، به دلیل وظیفه شرعی، مادرم در انتخابات شرکت کرد و رای داد. خسته شدم از این همه بد بختی... صلوات، زیارت عاشورا، حدیث کسا، ختم امن یجیب، نذر در روز نیمه شعبان، دعا برای اصلاح و در غیر این صورت مرگ او و... نه یکبار، چندین سال از او نفرتی داریم که روز به روز بر شدت آن افزوده می شود. از بزرگ ترین آرزوهای ما مرگ اوست!!!! می دانم آرزوی خوبی نیست. ولی... با این وجود خدارا شکر میکنم که مرا در مسیر قرآن قرار داد در حال حاضر با وجود کسب رتبه های مختلف در مسابقات کشوری و استانی، در مساجد و محافل تلاوت میکنم و گه گاهی مبالغ لازم را برای خرید کتاب های کمک درسی و حتی هزینه ی مدرسم ام در می آورم. البته گاهی اقل اوقات
Friday, May 19, 2017
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

د

پدر

د ( تحصیلات : دبیرستان ، 17 ساله )

سلام.
بنده پدری دارم که الآن دو هفته شده که با ما قهر است.
با من، مادر خانه دارم و خواهر 12 ساله ام.
علتش را هم نه ما می دانیم و نه خودش میگوید. جرئت حرف زدن با او را هم نداریم. چند باری که مادرم با او حرف زده بود، پاسخش یا سکوت بوده یا بد دهنی...
من و خواهرم هم می ترسیم با او حرف بزنیم. چون تجربه ی خوبی از صحبت با او نداریم.
همیشه پدرم اینگونه هست.
هر چند وقت یکبار قهر میکند.
کار درست و حسابی هم ندارد. فقط ظهر ها و گاهی مغرب به مسجد می رود. وضع مالی اش افتضاح است.
پای همه ی فامیل را از خانه مان قطع کرده. بیش از چند ماه است که ما دایی مان را ندیده ایم. شش ماه. و شاید هم بیشتر...
آنقدر سایه اش در خانه سنگینی میکند، که آرزوی مرگش را می کنیم. انگار خداوند قوه عقل را به او نداده! نمی فهمد من نزدیک یک ماه دیگر باید کنکور بدم؛ نمی فهمد خواهرم در سنی است که حساس به محبت پدری است و نمی فهمد مادرم به خاطر غصه هایی که می خورد، درد دست و پا گرفته است.
مایحتاج زندگیمان را بدرستی تهیه نمی کند. حتی گاهی مادرم متوجه این شده است که مبلغی پول در جیب دارد. اما وقتی از او درخواست می کنیم، می گوید ندارم!!!
خود را مالک همه چیز می داند. به راحتی سراغ وسایل شخصی می رود. حتی در جیب مادرم دست کرده و بدون اینکه چیزی بگوید، از آن دزدی می کند.
خدا را شکر منزلمان اجاره ای نیست و مال خودمان هست.
اما ما تا به حال به هیچ کس مشکلاتمان را نگفته ایم. به دلیل حفظ آبروی خودمان و حتی پدرم.
بارها به بستگانمان که قصد آمدن به منزل ما را به جهت صله رحم و میهمانی داشتند، دروغ گفته ایم و مانع ایشان شده ایم. چون عاقب را میدانیم از دست این پدر هر کاری که فکرش را بکنید بر می آید. از بیرون کردن میهمان تا هر چیزی دیگر.
وقتی هم از اسلام برایش میگوییم، حرف های بی رطی می زند. مثلا :《از اسلام برای من شما نمی خواهد چیزی بگین.》یا《من همینی هستم که می بینید.》
با اکثر فامیل قهر است. حتی با خواهر و برادر خودش مشکل دارد.
احساس میکنم صبرم به اتمام رسیده و دیگر طاقت ندارم.
خودم هیچ، خواهرم چه؟
مادرم که بیست سال با این وضع نکبت بار سوخته و ساخته فقط بخاطر من، خواهرم و پدر و مادر خودش که مبادا از وضع دختر او مطلع شوند و حرس بخورند.
چقدر دعا و نذر؟؟
چقدر التماس هم به خدا هم به پدرم؟
مادرم به پایش می افتد که: 《تمامش کن!》اما...
ظاهرا خواست خداست که هیچ بیماری و مرضی گیرایش نمی شود. هیچ مراعاتی را در امور بهداشتی و تغذیه رعایت نمی کند ولی در عجبم که در سن 47 سالگی اینطور عرض اندام می کند و به 《هیچ》مرضی گرفتار نشده است. حتی یک سرما خوردگی کوچک. و یا دندان هایش همه سالم اند با اینکه یکبار مسواک نزده. سال 92 تصادفی فوق العاده سهمگین کرد. سمندی که درونش بود حدود هفت غلت خورده و له شده بود. اما خودش سالم از ماشین پیاده شد و هیچ آسیبی ندید!!!!
گاهی از خروج از منزل جلوگیری میکند و با تمام وقاحت می گوید: 《کسی حق نداره امروز از خانه بیرون برود.》 مثل امروز که روز انتخابات هم است. با وجود اینکه مادرم به او متذکر شد که اسلام خودتان گفته برای رای دادن اجازه شوهر لازم نیست، اما از تصمیمش مبنی بر نرفتن به برون از خانه منصرف نشد. البته وقتی خودش رفت رای بدهد، به دلیل وظیفه شرعی، مادرم در انتخابات شرکت کرد و رای داد.
خسته شدم از این همه بد بختی...
صلوات، زیارت عاشورا، حدیث کسا، ختم امن یجیب، نذر در روز نیمه شعبان، دعا برای اصلاح و در غیر این صورت مرگ او و...
نه یکبار، چندین سال
از او نفرتی داریم که روز به روز بر شدت آن افزوده می شود. از بزرگ ترین آرزوهای ما مرگ اوست!!!!
می دانم آرزوی خوبی نیست. ولی...
با این وجود خدارا شکر میکنم که مرا در مسیر قرآن قرار داد در حال حاضر با وجود کسب رتبه های مختلف در مسابقات کشوری و استانی، در مساجد و محافل تلاوت میکنم و گه گاهی مبالغ لازم را برای خرید کتاب های کمک درسی و حتی هزینه ی مدرسم ام در می آورم. البته گاهی اقل اوقات


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی برادر عزیز ، خیلی ناراحت شدم از مشکلات شما و ان شالله که خدا کمک کند و وضعیتتون بهتر شود.فشاری را که بر شما وارد است را درک می کنم. متأسفانه فشاری که از طرف والدین به فرزندان وارد می شود بعضا خیلی زیاد است. چون فقط باید آن را تحمل کرد. نه می توانی او را کنار بگذاری و نه می توانی این درد را نادیده بگیری.باید عرض کنم اگر پدر شما از نظر مالی و رفاه شما رو در تنگنا قرار میده و حق شما رو ادا نمیکنه بله مقصر هست و فردای قیامت باید جواب گو باشد.و بابت اخلاق بدشان هم حتما عذاب می شوند.رسول خدا(ص) فرمود: بدترین مردم، فرد سختگیر بر خانوداه است. شخصی پرسید: مراد از سختگیری بر خانواده چیست؟ فرمود:‌ هرگاه مرد وارد خانه شد همسرش بترسد و فرزندش بهراسد و بگریزد و هرگاه از خانه بیرون رفت همسرش شاد شود.اما این برنامه ها دلیل نمی شود شما به پدرتان بی احترامی کنید و مطمئن باشید اگر شما احترام ایشان رو داشته باشید خدا هم جبران می کند .شما نباید صرف این مشکلات اینگونه نا امید و ناراحت باشید بلکه باید به آینده امیدوار باشید و این کاستی ها رو خودتون با درس خوندن و موقعیت خوب در ایمان و اجتماع جبران کنید.درسته عده ای از پسران به ظاهر زندگی دختران نگاه می کنند ولی خیلی ها هم مهم براشون خود دختر و ایمان و اخلاقش هست و شما هم اگر از طرف پدر کاستی دارید از جای دیگر جبران کنید.جای امید برای شما زیاد است و می توانید با برخورد خوب خودتون کاری کنید خدا جبران کند.شاید پدر بزرگوار شما هرگز خبر ندارد که رفتارهایش چقدر باعث آزار است و مطمئن باش دلش نمی خواهد کسی را آزار دهد.گاهی بعضی از بیماری های روانی و مشکلات عصبی ، خود فرد به صورت ناآگاهانه آنها را انجام میدهد و با درمان و مراجعه حل خواهد شد .میدونم خیلی سخته اما سعی کن او را ببخشی و دوست داشته باشی و بهش محبت کنی و خودت و خانواده با او خوب باشید درست است او وظیفه خودش رو خوب انجام نمی دهد ولی دلیل نمی شود شما هم مثل او رفتار کنید و شما باید احترامش رو حفظ کنید و وقتی رفتار گرمی در خانه حاکم شود و شما دوستانه به او بابت مشکلات تذکر بدید حتما گوش خواهد داد. همان گونه كه خود شما هم می‌دانید احترام پدر و مادر در هر صورتی واجب و لازم است و هیچ راهی برای بی احترامی به این بزرگوران توصیه نمی‌شود و حتی خود خداوند هم كه خالق انسان‌ها است انسان‌ها را توصیه به رعایت حال پدر مادر كرده و می‌فرماید:و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیكى كنید! هر گاه یكى از آن دو، یا هر دوى آن‌ها، نزد تو به سن پیرى رسند، كمترین اهانتى به آن‌ها روا مدار! و بر آن‌ها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن‌ها بگو. خداوند به وسیله این آیه راه هر گونه تندی و بی‌محبتی به پدر و ماد را بسته است و البته هر چند این كار سخت است و نگه داشتن احترام برخی از والدین بسیار سخت است ولی این را بدانید كه رضایت خداوند با این سختی‌ها به دست می‌آید و خداوند درهای بهشت را به روی انسان می‌گشاید همان گونه كه از پیامبر نقل شذه است كه می‌فرماید:کسی که دستور الهی را در مورد پدر و مادر اطاعت کند، دو درب از بهشت به رویش بازخواهد شد، اگر فرمان خدا را در مورد یکی از آن‌ها انجام دهد یک درب گشوده می‌شود. اگر پدر شما حریم خود را يا حریم خانواده را می‌شكنند شما به خودتان حق ندهید كه به او بی‌احترامی كنید زیرا نه تنها مشكلی حل نخواهد شد بلكه حرمت شكنی‌ها عمومیت پیدا می‌كند و دیگر هیچ حریمی برای خانواده باقی نخواهد ماند. در حالی كه اگر شما با صبر و تحمل این حریم را حفظ كردید حداقل یك پناهگاه و یك دیوار از چهاردیواری حریم خانه محفوظ مانده و به همان میزان آسیب پذیری اهل خانواده كمتر خواهد شد.شما سعی كنید مانند دریا صبور باشید؛ می‌دانید امواج خروشان دریا با چه شور و هیجانی خود را به دیوار سنگی ساحل می‌كوبند تا بر آن اثری بگذارند، اما ساحل سنگی به شدّت در مقابل آن همه هیجان و عشق می‌ایستد و حتی قطره‌ای از آن همه آب را كه سراپا شور و هیجان است، جذب نمی‌كند. امواج به یكباره، ناامید از این كه برساحل سنگی تأثیری گذاشته باشند، باز می‌گردند؛ اما آنقدر این حركت پرشور و شوق انجام می‌شود تا این كه دل سنگ به نرمی می‌گراید؛ زیرا موج حیات خویش را درگیر همین حركات پرشور می‌داند و پیوسته به پیشرفت شور انگیز خود ادامه می‌دهد تا هر چه بیشتر در دل سنگ جای گیرد و ...شما نیز در مقابل بی‌منطقی‌های پدر همیشه با منطقی استوار و رویی گشاده و خندان و دلی مهربان و پر از شوق، ایستادگی كنید تا بلاخره با استقامتتان پدر را به سوی منطقی شدن و خوش اخلاقی سوق دهید.این قانون را بپذیرید كه وجود سرشار از محبّت، ضمن بذل محبت به دیگری می‌تواند او را نیز به مهربانی سوق دهد؛ بنابراین هیچ فرصتی را برای ابراز محبّت به پدرتان از دست ندهید. از امواج پرشور و خستگی ناپذیر دریا الهام بگیرید و در راه ابراز عشق و علاقه همچون موج از پای ننشینید. و بدانید كه خاصیت محبت این است كه اخلاق‌هایی كه مانند خار هستند و همه از وجودشان در آزار و اذیت هستند را به گل تبدیل می‌كند و اگر هم این اتقاق به خاطر سختی خار نیفتند شما همیشه در محكمه وجدان مانند گل مورد ستایش هستید.همواره بكوشید در برابر بی‌منطقی‌هایی كه از پدتان ذكر كردید صبر، متانت و برخوردى پرمهر و عاطفه و منطقى داشته باشید و دیگر اعضاى خانواده را نیز به چنین شیوه‏اى تشویق نمایید. اگر اعضای خانواده در برابر هر خشونتى عكس العملى محبت‏‌آمیز داشته باشند به تدریج و در مدت طولانى، روش او را می‌توانید تغییر دهید؛ البته لازمه آن صبر و استفاده از زمان است.در صورتى كه افراد بزرگ و فهمیده‏‌اى از نزدیكان، بستگان یا دوستان وجود دارد كه توصیه‏‌هایش براى ایشان مفید مى‌افتد، مشكلات را با او در میان نهاده و بخواهید كه با حفظ امانت و شیوه‌اى حكیمانه در موارد مقتضى، اندرزها و رهنمودهاى لازم را به او بدهد. برای این كار حتی می‌توانید از مادرتان كه با او مانوس تر است و یا روحانی مسجدتان كه می‌دانید مورد احترام اوست و حرفش بر روی پدرتان تاثیرگذار است كمك بگیرید.گوش دادن به حرف‌های یكدیگر، یك موضوع مهم برای پایان دادن به جر و بحث بشمار می‌رود. مجادله‌هایی كه هر دوی شما تصور می‌كنید حق با شما است، ولی در واقع مشكل مربوط به هر جفتتان می‌باشد. این بـخصوص زمانی صدق می‌كند كه قبلا نیز مكررا بر سر موضوعی بحث كرده باشید. وقتی وی از شما انتقاد می‌كند، شمشیرتان را از رو نبندید. اینطور نشان دهید كه حرف او را می‌فهمید، همانگونه كه انتظار دارید هنگامی كه شما صحبت می‌كنید، او نیز متـوجه منظورتان شود. باز فكر كنید، نظر خودتان را بدهید، ایده او را لحاظ نموده و جلو روید.هرگز وی را به خاطر اخلاق و رفتارش ملامت نكنید. از گفتن كلمات كنایه آمیز اجتناب كنید و از نسبت دادن القاب و زدن برچسب‏‌هاى ناگوار و نامطلوب مانند بدقول، كله ‏شق، یك دنده، لجباز، زورگو، بد اخلاق، خودخواه و ... به او پرهیز كنید .به یاد داشته باشید كه غالباً تغییر عادت‌ها، نیازمند پیشرفت تدریجی و برداشتن گام‌های كوچك به سمت یك هدف بزرگتر است. هر كاری كه از دستتان بر می‌آید، انجام دهید، خواهید دید كه این یكی از بهترین سرمایه گذاری‌های عمرتان خواهد بود. و خداوند در مقابل این صبر و متانتی كه به خرج می‌دهید پاداش بزرگی خواهد داد همان گونه كه پیامبر می‌فرماید:هر فرزند نیکوکاری که بامهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه ثواب یک حج کامل مقبول به او داده می‌شود. سوال کردند حتی اگر روزی صدمرتبه به آن‌ها نگاه کند؟ فرمود:آری خداوند بزرگ‌تر و پاک‌تر است. با آرزوی خوشبختی و آرامش برای شما در زندگی



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.