ناشناس

طریقه ی برخورد با فرزند طلاق چگونه است؟

سلام خسته نباشید من میخواستم کمکم کنید من یه زن خانه دارهشتم که برای باردوم ازدواج کردم بامردی که یه دختر هشت ساله داره وزن سابقش رو طلاق داده منم هم توسن ۱۶سالگی بایه پسر ۲۳سال ازدواج کرده بودم وخیلی عاشقش بودم ولی بعد از مدتی فهمیدم که به شیش اعتیاد داره ازش خواستم ترک کنه ولی اصلا گردن نگرفت که اعتیاد داره سه سال باهاش باجنگ ودعوا زندگی کردم تویه خونه نشد وبعد تو۱۹ سالگیم رفتم خونه ای پدرم که جدابشم ازش یا درست بشه برگردم نه درست شد نه طلاقم داد ازیه طرف هنوز دوستش داشتم ازیه طرف نمیتونستم اعتیادش روتحمل کنم اخرش هم غیابی ازش جداشدم بدونه هیچ حق وحقوقی....به شدت افسردبودم بامشاوره اودارو برگشتم به زندگی بعد از دوسال با علی اومد خواستگاریم که از زنش حدود ۶ماه بودجداشده بود اونم مثل من خسته ومونده بود علی یه دختر داشت اون موقع هدیه ۶سالش بود یعنی حدود دوسال پیش گفت پبش مادرشه شاید برگرد پیش من وبامن زندگی کنه منم راستیتش قبول کردم گفتم خب بچس دیگه مگه چی میشه بعد یه ماه باعلی ازدواج کردم حدود سه ماه بعد اومدیم سرخونه زندگیمون از زن سابقش خیلی چیزهاشنیده بودم وقتی فهمید علی دوباره ازدواج کرده هرروز زنگ میزد یه چیزی میخواست یادم تا دادگاهم علی رودوباره کشوند....گفت دیگه هدیه رونگه نمیداره هدیه بعدسه ماه که ماسرخونه زندگیمون بودیم اومد اوایل اومدنش تاسه مامانه خواب داشتیم نه خوراک یا مریض بود یا میترسید ازجن یاگریه میکرد منوعلی فقط تواین دکترواون دکتربودیم شبهاهم بیدار کم کم اذیت کردناش شروع شد چرا من باید جدا بخوابم چرا من اون روندارم چرا این روندارم هم کارهاش رو انجام میدادم صدام درنمیومد چون خونم طبق سوم توطبق اول دوم مادرشوهروجاریمو خواهرشوهرم هستن که برای یه بیرون رفتن ساده باید ازشون اجازه گرفت...الان اصلا باهدیه رابطی خوبی ندارم چون این قدر اذیت شدن من باید بگم سلام بده ،بردست شویی ،درس بنویسه،بخوابه،مسواک بزنه،باهمی قرزدن ،نامرتبی ،حاضرجوابیاش،دیگه خسته شدم بازخداروشکرشوهرم خوبه پیش مادر وخواهرش نمیتونم گله کنم ولی همی حرفهام روبهش میگم اونم داره اذیت میشه بعضی موقعها دلم میخواد ول کنم برم یه جایی. بمیرم خسته شدم کاش مسولیتش روقبول نمی کردم من ارزو دادشتم مادربشم ولی وقتی اسیر این دخترم چیکارکنم اخه من چیکارباید بکنم همیشه باخودم میگم خدایا منی بهترین سالهای عمرم تباشد کاش این بارمیشد خوب زندگی کرد کاش اگه منوعلی قسمت عم بودیم از اول باهم ازدواج میکردیم نه الان که یه سوحانچسوهان روح بینمون هست....کمکم کنیدبگید چیکارکنم
Friday, April 6, 2018
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

طریقه ی برخورد با فرزند طلاق چگونه است؟

ناشناس ( تحصیلات : دبیرستان ، 26 ساله )

سلام خسته نباشید من میخواستم کمکم کنید من یه زن خانه دارهشتم که برای باردوم ازدواج کردم بامردی که یه دختر هشت ساله داره وزن سابقش رو طلاق داده منم هم توسن ۱۶سالگی بایه پسر ۲۳سال ازدواج کرده بودم وخیلی عاشقش بودم ولی بعد از مدتی فهمیدم که به شیش اعتیاد داره ازش خواستم ترک کنه ولی اصلا گردن نگرفت که اعتیاد داره سه سال باهاش باجنگ ودعوا زندگی کردم تویه خونه نشد وبعد تو۱۹ سالگیم رفتم خونه ای پدرم که جدابشم ازش یا درست بشه برگردم نه درست شد نه طلاقم داد ازیه طرف هنوز دوستش داشتم ازیه طرف نمیتونستم اعتیادش روتحمل کنم اخرش هم غیابی ازش جداشدم بدونه هیچ حق وحقوقی....به شدت افسردبودم بامشاوره اودارو برگشتم به زندگی بعد از دوسال با علی اومد خواستگاریم که از زنش حدود ۶ماه بودجداشده بود اونم مثل من خسته ومونده بود علی یه دختر داشت اون موقع هدیه ۶سالش بود یعنی حدود دوسال پیش گفت پبش مادرشه شاید برگرد پیش من وبامن زندگی کنه منم راستیتش قبول کردم گفتم خب بچس دیگه مگه چی میشه بعد یه ماه باعلی ازدواج کردم حدود سه ماه بعد اومدیم سرخونه زندگیمون از زن سابقش خیلی چیزهاشنیده بودم وقتی فهمید علی دوباره ازدواج کرده هرروز زنگ میزد یه چیزی میخواست یادم تا دادگاهم علی رودوباره کشوند....گفت دیگه هدیه رونگه نمیداره هدیه بعدسه ماه که ماسرخونه زندگیمون بودیم اومد اوایل اومدنش تاسه مامانه خواب داشتیم نه خوراک یا مریض بود یا میترسید ازجن یاگریه میکرد منوعلی فقط تواین دکترواون دکتربودیم شبهاهم بیدار کم کم اذیت کردناش شروع شد چرا من باید جدا بخوابم چرا من اون روندارم چرا این روندارم هم کارهاش رو انجام میدادم صدام درنمیومد چون خونم طبق سوم توطبق اول دوم مادرشوهروجاریمو خواهرشوهرم هستن که برای یه بیرون رفتن ساده باید ازشون اجازه گرفت...الان اصلا باهدیه رابطی خوبی ندارم چون این قدر اذیت شدن من باید بگم سلام بده ،بردست شویی ،درس بنویسه،بخوابه،مسواک بزنه،باهمی قرزدن ،نامرتبی ،حاضرجوابیاش،دیگه خسته شدم بازخداروشکرشوهرم خوبه پیش مادر وخواهرش نمیتونم گله کنم ولی همی حرفهام روبهش میگم اونم داره اذیت میشه بعضی موقعها دلم میخواد ول کنم برم یه جایی. بمیرم خسته شدم کاش مسولیتش روقبول نمی کردم من ارزو دادشتم مادربشم ولی وقتی اسیر این دخترم چیکارکنم اخه من چیکارباید بکنم همیشه باخودم میگم خدایا منی بهترین سالهای عمرم تباشد کاش این بارمیشد خوب زندگی کرد کاش اگه منوعلی قسمت عم بودیم از اول باهم ازدواج میکردیم نه الان که یه سوحانچسوهان روح بینمون هست....کمکم کنیدبگید چیکارکنم


مشاور: خانم موحدنساج

سلام به شما پرسشگر محترم و سپاس بابت اعتمادتان به راسخون، امیدوارم این پاسخ گویی بتواپد زمینه رفع مشکلتان باشد.
همیشه نگه داری از کودکی که در چنین سنی باید وارد زندگی جدیدی شود کاری سخت است.ناسازگاری او تقصیر هیچ کدامتان نیست، هدیه به خاطر دوری از مادر خود و زندگی با شما تحت فشار روحی زیادی قرار می گیرد و نشانه های آن را در رفتارهای ناسازگارانه نشان می دهد، در کنار آن شما نیز که از زندگی گذشته خود فرزندی نداشته اید و با تربیت کودک آشنایی زیادی ندارید به دلیل عدم شناخت روحیات کودک در هر سن در مواجهه با رفتارهای او دچار استیصال می شوید.شما از ازدواج دوباره انتظار آرامش داشتید ولی اکنون خود را گرفتار مشکلی می بینید که رسیدن به آرامش را سخت می کند.با توجه به صحبت های شما چند نکته قابل ذکر است:
۱- تربیت کودک نیاز به آموزش و تجربه دارد، سعی کنید در کلاسهای تربیت کودک شرکت کنید، تا با نیازها و مشکلات رفتاری کودکان در هر سن و طریقه صحیح برخورد با آنها آشنا شوید.
۲- به مشاوره کودک مراجعه کنید. نوع رفتارهای هدیه و عکس العمل های شما باید به صورت حضوری مورد بررسی قرار گیرد، تا از آسیبهای احتمالی روحی برای شما و او جلوگیری کند.هر دو شما تنش های مواجهه با پدیده طلاق را تجربه کرده اید پس لازم است به صورت جدی پیگیر کسب آرامش برای خود و هدیه باشید.در کنار آن یک مشاور مجرب با بررسی علل رفتارهای هدیه و آموزش نکاتی به شما و همسرتان راه رسیدن به هدفتان را هموارتر خواهد کرد.
۳- به هدیه به عنوان عضوی از خانواده نگاه کنید نه مزاحم و سوهان روح. نوع نگرش شما به پذیرش و نوع برخورتان با او تاثیر می گذارد، زیرا کودکان خیلی راحت از طریق زبان بدن و رفتارهای شما به احساسات نهفتیتان پی می برند و عکس العمل نشان می دهند. درست است که شما همه کارهای او را انجام می دهید، اما بدون داشتن محبت عمیق، رفتارهای شما مصنوعی جلوه کرده و زمینه ناسازگاری کودک را فراهم می کند.
۴- زوج هایی که ازدواج مجدد را تجربه می کنند لازم است حتما برای داشتن یک زندگی ایده آل از یک مشاور کمک بگیرند. این مسئله برای شما که حضور دختر همسرتان را نیز تجربه می کنید حیاتی تر است.
۵- سعی کنید آرامش خود را باز یابید تا بتوانید در سایه آن مدیریت درستی در مواجهه با مشکلات داشته باشید.
۶- شما هنوز هم می توانید مادر باشید، هنوز در اوج جوانی هستید ، فقط لازم است قبل از اقدام برای بچه دار شدن با مراجعه به مشاور کودک و کلاس های فرزند پروری رفتار هدیه را سامان بخشیده و مدیریت زندگی خود را بدست گیرید، مطمئنا با کمی تلاش مادر نمونه ای خواهید شد.
۷- سعی نکنید هدیه را با همسنان خود مقایسه کنید ، آنها شرایط روحی و خانوادگی متفاوت هدیه را تجربه نکرده اند.
۸- زیاد به هدیه امر و نهی و بای و نباید نداشته باشید ، زیرا این کار باعث ایجاد رفتار لجبازانه در کودک می شود.
۹- سعی کنید شرایط او را درک کرده و با تقدیم عشق مادرانیتان به آرامش هدیه و خود کمک کنید.
۱۰- به جای افکار منفی نسبت به گذشته و حال به دید مثبت به آن بنگرید، شما هنوز در اوج جوانی هستید و مشکلاتی که تجربه کرده اید برایتان کوله باری از تجربه بوده است. پس سعی کنید در حال زندگی کرده و به آینده امیدوار باشید.
موفق باشید.
 
 بیشتر بخوانید:
فرزندان و ازدواج مجدد
 
 
 
 
 
 
 
 
 



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.