ناشناس
دیگه حوصله هیشکی رو ندارم، نمیدونم چیکار کنم" راهنماییم کنید.
با سلام و احترام
لطف کنید کمکم کنید
خیلی متساصل شدم
من دختری 28 ساله هستم
در کودکی ام همیشه و همیشه پدر و مادرم باهم دعوا میکردند تا آخر حدود 17 سال پیش جدا شدند از هم.ما با مادر زندگی میکنیم
هیچ ارتباطی هم با پدرم نداریم
مادر همیشه عصبی و حساس بود. دوتا دختر هستیم که خواهرم 7 سال بزرگتر از منه اما متاسفانه هنوز ازدواج نکرده. من 4 ماهه که عقد کردم. همسرم در خاستگاری میدونست که وضع مالی خیلی مناسبی نداریم و خرج خونه رو من و خاهرم میدیم. مادرم درآمد نداره. بهش گفتیم که برای خرید جهیزیه باید صبوری کنی.و خیلی مطمئن میگفت جهیزیه اصلا مهم نیست و خودم کمکتون میکنم. زمان خاستگاری خودش هیچی نداشت. اما به تازگی سر کار مشغول شده و حقوقش خوبه الحمدلله. اما خب.. یکم سخت خرید میکنه. مثلا رسمه که اعیاد رو در سال اول ازدواج کادو به عروس بدهند، همسر من اصلا هیچ هدیه ای به من نداده.حتی عیدی ماه رمضون خودم یه انگشتر عقیق برا خودم خریدم گفتم شوهرم بهم داده. البته من درک میکنم. توی این شرایط مالی و وضع دلار و طلا، خرید طلا سخته واقعا. اما مامانم... همش بهم میگه چرا عیدا النگو برات نمیخره؟ میگه تو حرف نمیزنی. تو دلت میریزی، مشکل دارید و تو نمیگی به ما. میگم مامان چیزیمون نیست ما. بعدا میخره. الان پولاشو داره جمع میکنه برا مخارج عروسی. میخایم بعد از صفر ان شالله عروسی بگیریم بریم. میگه خودش گفت توی جهیزیه هم کمک ما میکنه. اما الان یه کادو هم به تو نمیده. دیگه دیوونم کرده واقعا. اگر دو شب همسرم نیاد خونه ما بهم سر بزنه، مامانم میگه چیزی شده که نمیاد؟بحثتون شده؟ میگم نه بابا چیزیمون نیست. مثلا فرداشبش که بیاد خونمون میگه تو گفتی بیاد یا خودش اومد؟ همش داره کنکاش میکنه تو زندگیم انگار دنبال دعوا میگرده. میدونم مارگزیده است و حساس. اما من دارم له میشم این وسط. بخدا دیشب دعوا راه انداخت. گف اصلا این دفعه شوهرتو ببینم خودم بهش میگم این چه وضعیه.
میترسم واقعا چیزیش بگه و بینشون پرده احترام بریزه
از طرفی، همسرم هم واقعا بلد نیست انگار. بارها بهش گفتم تو نمیخای طلا بخری برا من لاقل یه شاخه گل، یه لباس، یه روسری، با یه چیزی بیا خونمون دل مارو خوش کنی. اسمش باشه هدیه رو گرفتی. حالا طلا رو بعدا میخریم. همسرم خیلی دوسم داره. اما خیلی حسابگره. خونوادش قدیمی و سنتی هستند. خیلی بلد نیست این چیزارو.. اما انصافا احترامی که خونوادش به من میذارن ، خونواده من به همسرم نمیذارن. خواهرم هم که هنوز مجرده، اکثرا زمانی که شوهرم هست اخم میکنه و کنایه میزنه و تهر و توش میکنه.
شوهرم چون موقعیت فعلی شغلش خوبه، خیلی ادعاش میشه. همش میگه فلان چیز در شان من نیست. بهمان چیز در شان من نیست. من باید ماشین گرون سوار شم. من فلان جا نمیرم. فلان لباس رو نمیپوشم. شان من بالاست ازین حرفا. پیش هر آشنا و غریبه ای میشینه میگه ما که نون خشک نمیخوریم ما وضعمون خوبه ما کباب میخوریم. خیلی به قول معروف قپی میاد. جوری که بقیه حسرت بخورن. ولی اهل خرج کردن برا من نیست. مثلا بهش بگم بریم پیتزا بخوریم . میگه پیتزا پوووونزده تومن؟ نمی ارزه. بریم پیتزا 5 تومنی! ماشین نداره. خونه هم نداره. اما کلاسش رو خیلی میذاره. مثلا صبح جمعه خونه ما باشه، آبجیم هی به شوخی و جدی میگه کله پاچه مهمون شمائیم؟ اونم هی خودشو میزنه به اون راه . و ب شوخی و خنده در میره از زیرش. یبار نمیگه باشه برم یه ظرف حلیم بگیرم بیارم باهم بخوریم. این چیزارو یکم بلد نیست. از طرفی مامانم و آبجیم هم هی چیزیش میگن. و من موندم بین این دوتا
مامانم خیلی گیر داده که چرا کادو برات نمیخره. میگه تو مظلومی. تو دلت میریزی. میخای پاتو بذاری جای پای من. مثل من بشی. هرچی بهش میگم مادر من ما خوبیم باهم. با خوشی رفتیم بیرون گشتیم و اومدیم. میگه آره جون خودت. دروغ نگو الکی. تو دلت آشوبه اینجوری به من میگی. بهش بگو لاقل یه النگو برات بخره بجای همه ی این عید ها..
خسته شدم دیگه
دیگه حوصله هیچکدومشون رو ندارم
نمیدونم چیکار کنم..
با مامانم و گیر دادن های بی موردش
با خواهر و اخم کردن های همیشگیش
با شوهرم و خساستش که خودش سطح کلاس و فرهنگ اجتماعیش از من پایین تره اما ادعاش از من بیشتره
نمیدونم چیکار کنم
راهنماییم کنید خواهش میکنم
مشاور: خانم کشمیری
از اینکه در مسائل پیش روی خود راه درست مشورت را پیش گرفتید و خواهان بهبود وضعیت فعلی تان هستید تبریک صمیمانه من را پذیرا باشید. می دانم در شرایط خیلی خوبی قرار ندارید و فشار روانی زیادی را متحمل هستید. تجربه ناموفق مادر در ازدواج با پدر و محیط متشنج گذشته و تاثیرات آن بر زندگی شما و خواهر و مادرتان غیرقابل انکار است؛ و احسنت به شما و خواهرتان که در کنار مادر هستید و باعث دلگرمی اش می شوید و همینطور تامین مخارج زندگی را نیز به عهده گرفته اید. از صحبت ها و رفتارهای گاهی ناخوشایند مادر دلگیر نشوید و آن را پای دلسوزی و تجربه مسائل تلخ گذشته اش بگذارید. شما می توانید برای کمرنگ کردن این موضوع و ایجاد احساس خوب در مادر از ویژگی ها و محاسن همسرتان برایش بگویید و این موارد را برایشان پررنگ جلوه دهید. همچنین به خواهر بزرگتر خود نیز کمی حق بدهید، چرا که او از شما بزرگتر است و احتمالا خاطرات و فشارهای ناخوشایند گذشته ی بیشتری را از شما درک کرده است و در حال حاضر موقعیت مناسبی برای ازدواج پیدا نکرده و ممکن است گاهی حرف هایی بزند که باعث رنجش تان شود، با رفتارهای خود به او ثابت کنید که خیلی دوستش دارید و همیشه به عنوان خواهر بزرگتر برایش احترام قائل هستید. به عنوان مثال گاهی در کارها و خریدتان از او نظر بگیرید و بعضی اوقات راجع به تصمیمات خود با او مشورتی دشته باشید. و اما موضوع همسر و رابطه شما با ایشان که بسیار مهم و قابل توجه می باشد. شاید این زبان حال خیلی ها باشد, اینکه همسرم مهربان است، اما با خسیس بودن او چه کنم و این موضوع موجب ناراحتی زیاد من می شود. قبل از هر چیز باید مطمئن شوید او خسیس است؟ خسیس یعنی کسی که از خرج کردن مال خودداری میکند آن هم زمانی که به چیزی خودش ویا اطرافیانش نیاز دارند. در کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی یکی از نشانههای افراد خسیس را اینگونه میگوید:
” به اعتقاد آنها پول چیزی است که باید آن را برای فجایع آتی پسانداز کرد" خساست رفتاری است که اصولاً با مشکلات دیگر رفتاری در فرد همراه است از قبیل کینهتوزی، لجبازی، خودسری و حساسیت افراطی به پاکیزگی و وظیفهشناسی که صفات همراه با خسیسی ذکر شده است و پیشینه و زیربنای آن می تواند مشکلات خانوادگی و احساس ناامنی شدید روانی باشد. اگر شما فکر میکنید که همسرتان خسیس است در واقع نوعی بیماری روحی را به او نسبت میدهید که عوارض خاص خود را دارد و زندگی عادی را تاحدی مختل میکند. توجه داشته باشید گاهی برخی افراد برای مخارجشان اولویتبندی میکنند، مثلاً ترجیح میدهند درآمدشان را در سفر خرج کنند تا خرید لباس! اگر اولویت شما و همسرتان فرق کند، ممکن است گمان کنید او خسیس است زیرا وقتی میخواهید پولی را هزینه کنید او مخالفت میکند اما دلیل مخالفتش خرج کردن پول به نوعی دیگر است. اگر چنین باشد شما باید به دنبال رسیدن به تفاهم بر سر نوع خرج کردن باشید. در بسیاری از مواقع که همسران از خساست طرف مقابل شکایت دارند، در حقیقت تفاوت آنها در اولویتبندی مخارج باعث شده است تا چنین فکری داشته باشند. مشکل خساست همسر، بیشتر توسط خانمهایی بیان میشود که خانهدار هستند و محل تأمین کلیه نیازهایشان همسرشان است. اگر بین شما و همسرتان رابطه عاطفی و محبت قلبی برقرار است و در دیگر امور زندگی با هم تفاهم دارید و فقط خساست او شما را آزار می دهد باید توجه داشته باشید که خساست یک مشکل روان شناختی است و ریشه در ناامنی درونی افراد دارد. هر فردی در زندگی به هویتی برای خود نیاز دارد. برای بعضی از افراد پول و دارایی تکیه گاه هویتی به حساب می آید و چنانچه آن را از دست بدهند، دچار احساس ناامنی و اضطراب خواهند شد. به همین دلیل خرج کردن پول برای آن ها به معنای از دست دادن هویت و ابتلا به نیستی است. این اشخاص با جمع کردن و حفظ افراطی و بیمار گونه پول در اصل سعی دارند امنیت و آرامش روانی خود را حفظ کنند. در نوعی دیگر از افراد، پول و دارایی ملاک شأن و منزلت است. به خصوص در جامعه ای که ثروت یکی از مهم ترین ملاک های ارزش گذاری اجتماعی افراد محسوب شود. این سخن به این معناست که پول بیشتر برای فرد مساوی با منزلت و احترام بیشتر است؛ بنابراین کسی که دچار این مشکل روان شناختی است پول خرج کردن برایش به معنای از دست رفتن احترام و ارزشمندی است. نکته مهمی که در این جا باید به آن توجه کرد این است که همسرتان به احتمال زیاد نسبت به شما بی توجه نیست بلکه از یک ضعف شخصیتی رنج می برد و اشتباه است که انتظار داشته باشید به این راحتی امنیت، هویت و احترام خواهی خود را کنار بگذارد و ملاک ارزشمندی خود یعنی پولش را دائم خرج کند. در این باره هر قدر تلاش کنید به نتیجه دلخواه نخواهید رسید و تنها عایدی شما دعوا، ناکامی، فاصله و خستگی خواهد بود.