سلام ممنونم از زحماتتون. ببخشید من تازگی دچار یه درگیری با خودم شدم. دو سال پیش یکی از اقواممون اومد خواستگاری من ولی من مدرسه میرفتم و جواب رد دادیم. این رو هم بگم که من اصلا ایشون رو یادم نبود و قیافه شون رو نمیشناختم تا امسال که به خاطر فوت مادر بزرگمون دیدمش و خیلی توجه ام رو جلب کرد و به نظرم خیلی مرد بود و مردانه رفتار میکرد. این رو هم بگم که ۱۲سال از من بزرگترن و روستا زندگی میکنن و من شهر. من تا حالا همچنین حسی نسبت به هیچ مردی نداشتم که بتونم اعتماد کنم وحامی من باشه با اینکه آدمهای زیادی رو توی زندگیم دیدم ولی تا حالا حتی برای یه لحظه هم هیچ پسری توجه ام رو جلب نکرده بود با اینکه خواستگارهای زیادی داشتم نمیدونم این احساساتش رو که گفتم به معنای علاقه اش یا نه چون اولین بار بود که چیزهایی رو که دوست داشتم توی یه پسر دیدم ولی هر چی باشه نمیدونم درسته یا نه ولی علاقه رو میشد از رفتار و چشماش خوند حتی بقیه ام بهم میگن. ولی با وجود علاقه اش وقتی نگاهش کردم اصلا به چشمام خیره نشد و سرش رو پایین انداخت و این اولین جرقه توی ذهن من بود چون من به قصد امتحانش این کار رو کردم چون چشم پاکی برام خیلی مهمه. مامانمم مخالفه میگه خانوادش به ما نمیخورن ولی خودش مشکلی نداره نمیدونم باید چیکار کنم؟ اگه بیاد خواستگاری که ۹۰درصد میاد نمیدونم باید چه تصمیمی بگیرم.