ناشناس

با مادرم مشکل دارم" چه کنم؟

سلام و خسته نباشید. من نمیدونم چه احساسی به مادرم دارم و این من رو اذیت می کنه من توی خانواده ای بودم که پدر و مادرم حتی یک دقیقه بدون دعوا نبودن و از اومدن به خونه متنفر بودم همیشه بیرون رو به درون خونه ترجیح دادم و مادرم تسلط بی نهایتی روی ما داشت و ما همیشه از مادرم می ترسیدیم و مادرم همیشه با تحقیر کردن ما تمام اهدافش رو پیش می برد و من الان که 38 ساله هستم نمی تونم برای خودم تصمیم بگیرم و هنوز هم وقتی می خوام تصمیم بگیرم فکر می کنم ببینم نظر مادرم در این باره چیه و هیچ وقت نتونستم تصمیمی بگیرم که برخلاف نظر مادرم باشه در حالی که تمام افکار مادرم غلط و اشتباهه. از درون احساس می کنم از مادرم متنفرم هر چند که مادرم این رو نمیدونه و من همیشه بی نهایت به مادرم احترام گذاشتم و همیشه مطابق میل اون رفتار می کنم و حتی از نظر مالی و سایر کمکهایی که در توانم باشه اصلا دریغ نکردم اما خودم خیلی زجر می کشم چون همیشه احساس یک اسیر و زندانی رو دارم اغراق نمی کنم به خدا همیشه احساس می کنم که توی زندان هستم و دست و پا می زنم همیشه میگم کاش من هم آزاد باشم و خودم مطابق میل خودم تصمیم بگیرم اما نمیتونم از مادرم می ترسم. من الان خودم زندگی جدا دارم با همسر و فرزندم ، خدا رو شکر زندگی من با همسرم و فرزندم خیلی خوبه و همسر خیلی خوبی دارم خیلی از زندگی مون هم من و هم همسرم راضی هستیم و با هم خوشحالیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم اما استقلال فکری ندارم برای تمام تصمیماتی که می خوام توی زندگی شخصی خودم بگیرم از مادرم می ترسم و نمی تونم برخلاف نظر اون تصمیمی بگیرم هر چند هزاران نفر هم بگن که اون تصمیم درستی هست ،حتی وقتی می رم یه لباس می گیرم مادرم به جای اینکه بگه مبارکه می گه این چه لباسیه که گرفتی برای همه چی دخالت می کنه ، اینکه من چند تا بچه داشته باشم با شوهرم چطوری رفتار کنم پولهام رو چطوری خرج کنم چطور حرف بزنم چطور لباس بپوشم کجا برم کی بیاد خونمون خونه کی برم و هر چی که فکر کنید و اگه در تمام این تصمیمات چیزی برخلاف نظرش باشه شروع می کنه به صورت خیلی تندی شروع به مسخره کردن ما می کنه و تحقیرمون می کنه ،دیگه دارم خفه می شم اما مادرم خودش فکر می کنه بهترین و دلسوزترین مادر دنیاست ،مطمئنم از روی نادانی این کارها رو می کنه اما من دیگه کم آوردم ،کمکم کنید خواهش می کنم دارم فرسوده می شم.
Wednesday, June 26, 2019
الوقت المقدر للدراسة:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با مادرم مشکل دارم" چه کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 38 ساله )

سلام و خسته نباشید. من نمیدونم چه احساسی به مادرم دارم و این من رو اذیت می کنه من توی خانواده ای بودم که پدر و مادرم حتی یک دقیقه بدون دعوا نبودن و از اومدن به خونه متنفر بودم همیشه بیرون رو به درون خونه ترجیح دادم و مادرم تسلط بی نهایتی روی ما داشت و ما همیشه از مادرم می ترسیدیم و مادرم همیشه با تحقیر کردن ما تمام اهدافش رو پیش می برد و من الان که 38 ساله هستم نمی تونم برای خودم تصمیم بگیرم و هنوز هم وقتی می خوام تصمیم بگیرم فکر می کنم ببینم نظر مادرم در این باره چیه و هیچ وقت نتونستم تصمیمی بگیرم که برخلاف نظر مادرم باشه در حالی که تمام افکار مادرم غلط و اشتباهه. از درون احساس می کنم از مادرم متنفرم هر چند که مادرم این رو نمیدونه و من همیشه بی نهایت به مادرم احترام گذاشتم و همیشه مطابق میل اون رفتار می کنم و حتی از نظر مالی و سایر کمکهایی که در توانم باشه اصلا دریغ نکردم اما خودم خیلی زجر می کشم چون همیشه احساس یک اسیر و زندانی رو دارم اغراق نمی کنم به خدا همیشه احساس می کنم که توی زندان هستم و دست و پا می زنم همیشه میگم کاش من هم آزاد باشم و خودم مطابق میل خودم تصمیم بگیرم اما نمیتونم از مادرم می ترسم. من الان خودم زندگی جدا دارم با همسر و فرزندم ، خدا رو شکر زندگی من با همسرم و فرزندم خیلی خوبه و همسر خیلی خوبی دارم خیلی از زندگی مون هم من و هم همسرم راضی هستیم و با هم خوشحالیم و خیلی همدیگه رو دوست داریم اما استقلال فکری ندارم برای تمام تصمیماتی که می خوام توی زندگی شخصی خودم بگیرم از مادرم می ترسم و نمی تونم برخلاف نظر اون تصمیمی بگیرم هر چند هزاران نفر هم بگن که اون تصمیم درستی هست ،حتی وقتی می رم یه لباس می گیرم مادرم به جای اینکه بگه مبارکه می گه این چه لباسیه که گرفتی برای همه چی دخالت می کنه ، اینکه من چند تا بچه داشته باشم با شوهرم چطوری رفتار کنم پولهام رو چطوری خرج کنم چطور حرف بزنم چطور لباس بپوشم کجا برم کی بیاد خونمون خونه کی برم و هر چی که فکر کنید و اگه در تمام این تصمیمات چیزی برخلاف نظرش باشه شروع می کنه به صورت خیلی تندی شروع به مسخره کردن ما می کنه و تحقیرمون می کنه ،دیگه دارم خفه می شم اما مادرم خودش فکر می کنه بهترین و دلسوزترین مادر دنیاست ،مطمئنم از روی نادانی این کارها رو می کنه اما من دیگه کم آوردم ،کمکم کنید خواهش می کنم دارم فرسوده می شم.


مشاور: احسان فدایی

با سلام و سپاس از همراهی شما، از این که ما را امین خود دانستید کمال تشکر و قدردانی را داریم. ما قدر ارتباط با شما را می دانیم.

در ابتدا به این نکته دقت داشته باشید که از منظر اسلام، اساس و شالوده زندگی خانوادگی بر محبت استوار است. بر همین اساس می توان ادعا کرد که نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبت و برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده به یکدیگر است. همچنین مطمئنا شما هم می دانید که اسلام حساب ویژه ‏اى براى پدر و مادر باز کرده و لذا در روایات آمده که اگر پدر و مادرى از فرزندانشان راضى باشند موجب خیر و برکت و سعادت فرزند مى‏شود و اگر در حق فرزندان خود دعا کنند خداوند به این دعا توجه خاصى مى ‏نماید. مطمئنا شما هم خوب میدانید که محبت و مهربانی با پدر و مادر، امری است که عقل و شرع به ضرورت آن اقرار می‏کنند. اگر شخصی کوچک‏ترین نیکی و احسانی در حق انسان به جای آورد، عقل تشکر و قدردانی از او را لازم می‏داند، حال با توجه به این که پدر و مادر سمبل نیکی و احسان به فرزند هستند و از جان خود برای پرورش او مایه می‏گذارند، سزاوارترین انسان‏ها برای احترام و قدردانی ‏اند. خداوند مهربان در قرآن مجید می‏فرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ؛ (اسراء، 24) از روی محبت و مهربانی، بال فروتنی را برای پدر و مادرت فرود آور». حتی اگر پدر و مادر در حق فرزند کوتاهی کنند و چه بسا ظلمی انجام دهند، این سبب نمی شود که فرزند هم درباره آنان به وظیفه اش عمل نکند. از این رو امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند در چند چیز رخصت و ترک را روا ندانسته است از جمله: نیکی به پدر و مادر، چه خوب باشند آن دو و چه بد» (اصول کافی، ج 2، ص 129، ح 15). در مورد مادر شما به نظر می رسد رفتارهای سلطه گرانه ایشان از کودکی بر سر شما حاکم بوده است و به نوعی اعتماد به نفس شما را به شدت تحقیر نموده است. در راستای افزایش این احساس که نباید بعد از زندگی مشترک گوش به فرمان مادرتان باشید باید بیشتر تلاش کنید و جرأت خود را بالا ببرید. بی احترامی ممنوع است ولی تأیید جویی از ایشان نیز ممنوع است. کاملا جلوی خودتان را بگیرید که در هیچ مسئله ای ایشان را مطلع نکنید و مشورت ننمایید. محترمانه اجازه دخالت و نظر دادن ندهید و نگذارید او برای زندگی شما تصمیمی بگیرد. ممکن است حتی همسرتان نیز نسبت به این موضوع اعتراض کند. پس سعی کنید خودتان باشید بدون مادرتان ولی احترامش را حفظ کنید. اکنون توجه شما را به نکات و راهکارهای زیر جلب می کنم:

1. قبل از هر چیز ابتدا سعی کنید ریشه مشکل را پیدا کنید و ببینید کدام کارهای شما بیشتر حساسیت مادرتان را برمی انگیزد. از انجام آن کارها با اطلاع مادرتان جدا خودداری کنید.

2. به خاطر داشته باشید که پاداش زیاد در قبال احسان به والدین بیشتر شامل مواردی است که انسان از نیکی کردن کراهت دارد یا خوش رفتاری برای او هزینه بردار است.

3. سعی کنید بیشتر با همسرتان مشورت کنید و خودتان تصمیم بگیرید.

4. در مقابل مسخره کردن های مادرتان بی توجه شوید و کار خودتان را انجام دهید.

5. حساسیت بر سر حرف ها یا رفتارهای نادرست والدین کار بیهوده ای است و شما می توانید با متانت و با احترام از کنار این گونه مسایل بگذرید و زندگی مشترکتان را مدیریت کنید.

6. به یاد داشته باشید حتی زمانی که فکر می کنیم حق با ما است، اجازه توهین به والدین خود را نداریم.

خواهر محترم! هرگونه واکنش شدید در برابر مادرتان تنها کارها را بغرنج تر و وخیم تر می کند؛ بنابراین برخی از واقعیّت ها را در زندگی با وی پذیرفته و با آن کنار بیایید تا انرژی روانی شما بیهوده به هدر نرفته و دلسردتان نکند. به عنوان مثال هرگز سعی در ایجاد تغییر ناگهانی و برخوردهای تند و عجولانه نداشته باشید که این شکل رفتار نه تنها وی را به سوی مخالفت می کشاند، بلکه ناسازگاری را به صورت لجاجت آمیز در ایشان تشدید می نماید. بی توجه شوید و گذر کنید.

موفق و پیروز باشید.



نظرات کاربران
ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.