ناشناس

مادرم

سلام خسته نباشید من یه دختر 12 ساله هستم و واقعا نمیدونم چیکار کنم ماجرای من با خانوادمه من تا4 سالگیم زندگی خوب و ارومی داشتم ولی ۵ سالگیم مادر و پدرم از هم جدا شدن و من رو فرستادن پیش پدرم و حتی برای مدت کوتاهی با پدرم اون موقعه رفتیم کیش و اون موقعه اعصاب پدرم خورد بود منم دلم برای مادرم تنگ شده بود و هی بهش میگفتم مامان کجاست میگفت ساری هست تورو با جعبه بفرستم پیشش؟( من و مادرم اهل ساری هستیم و پدرم کرمانی و4 سالگیم اومدیم کرمان) و ملی درگیر بودیم که حالا مادر پدرم دوباره ازدواج کردن به گفته مادرم به خاطر من من مادرم و خوب میدونستم پدرم رو بد ولی الان هردو. بدن بعد از یه مدت از بچگیم همش به من و پدرم فحش میداد خودش هیچچکار نمیکنه به بهونه اینکه میره سرکار اونم فقط صبح تا ساعت سه و نیم همیشه فحشم میده همیشه رو مخمه پدرم هم که همش باهم قهر میکنه و فوق العاده قرقروعه این دعپا هاشون به شدت ناراحتم میکنه تا حدی که من تصمیم به فرار خودکشی و فکر کردن به اینکه من پرورشگاهیم بود از نظر هودم و الان که کلاس ششمم پدرم میرهصبح تا ساعت هفت شب غذا اون درست میکنه من باید ناهار اماده کنم من چای بیارم من میوه بیارم سر کوفتم بخورم مدرسه هم برم تازه تهدیدمم میکنه اگه نمره های ترمم خوب نشه کلی کتکم میزنه و امسال صد درصد نمیشه همه دوستام دارن هفته ای حداقل 1 میلیون میگیرن ولی من ماهی ۱٠٠ تومنم نمیگیرم هنه دوستام میرن پیش خمبیرون تولد هم من اجازه ندارم تا حالا هیچ کلاسی منو.نفرستادنواقعا حلو دوستام هجالت میکشم دیگه رد دادم
Wednesday, July 6, 2022
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: مهدیس حسینی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مادرم

ناشناس ( تحصیلات : ابتدایی ، 12 ساله )

سلام خسته نباشید من یه دختر 12 ساله هستم و واقعا نمیدونم چیکار کنم ماجرای من با خانوادمه من تا4 سالگیم زندگی خوب و ارومی داشتم ولی ۵ سالگیم مادر و پدرم از هم جدا شدن و من رو فرستادن پیش پدرم و حتی برای مدت کوتاهی با پدرم اون موقعه رفتیم کیش و اون موقعه اعصاب پدرم خورد بود منم دلم برای مادرم تنگ شده بود و هی بهش میگفتم مامان کجاست میگفت ساری هست تورو با جعبه بفرستم پیشش؟( من و مادرم اهل ساری هستیم و پدرم کرمانی و4 سالگیم اومدیم کرمان) و ملی درگیر بودیم که حالا مادر پدرم دوباره ازدواج کردن به گفته مادرم به خاطر من من مادرم و خوب میدونستم پدرم رو بد ولی الان هردو.

بدن بعد از یه مدت از بچگیم همش به من و پدرم فحش میداد خودش هیچچکار نمیکنه به بهونه اینکه میره سرکار اونم فقط صبح تا ساعت سه و نیم همیشه فحشم میده همیشه رو مخمه پدرم هم که همش باهم قهر میکنه و فوق العاده قرقروعه این دعپا هاشون به شدت ناراحتم میکنه تا حدی که من تصمیم به فرار خودکشی و فکر کردن به اینکه من پرورشگاهیم بود از نظر هودم و الان که کلاس ششمم پدرم میرهصبح تا ساعت هفت شب غذا اون درست میکنه من باید ناهار اماده کنم من چای بیارم من میوه بیارم سر کوفتم بخورم مدرسه هم برم

تازه تهدیدمم میکنه اگه نمره های ترمم خوب نشه کلی کتکم میزنه و امسال صد درصد نمیشه همه دوستام دارن هفته ای حداقل 1 میلیون میگیرن ولی من ماهی ۱٠٠ تومنم نمیگیرم هنه دوستام میرن پیش خمبیرون تولد هم من اجازه ندارم تا حالا هیچ کلاسی منو.نفرستادنواقعا حلو دوستام هجالت میکشم دیگه رد دادم


مشاور: مهدیس حسینی

دوست عزیز سلام

 شاید یکی از بدترین و آسیب زا ترین بحران ها در زندگی کودکان و نوجوانان طلاق والدین شان باشد. وقتی پدر و مادر تصمیم میگیرند تا از یکدیگر جدا شوند باید تمام تلاششان را بکنند که فرزندشان دچار این تصور نشود که والدینشان را از دست داده اند.

ای کاش زمانی که والدین تان از هم جدا شدند به شما توضیح می دادند که مقصر این اتفاق شما نیستید و جدا شدن آنها از یکدیگر هیچ خللی در میزان دوست داشتن شما نمی گذارد. ای کاش این اطمینان را به شما می دادند که شما را رها نکرده اند.

طلاق معمولاً زمانی اتفاق می افتد که زوجین احساس می کنند دیگر قادر به زندگی در کنار هم نیستند. شاید مادرتان حق دارد و واقعاً به خاطر شما به این زندگی بازگشته است هرچند که شما مقصراختلاف بین والدین تان نیستید ولی خودتان را جای آنها بگذارید که به خاطر شما اکنون یکدیگر را تحمل می کنند هرچند که آگاهانه باز هم به شما آسیب میزنند. مهم نیست که آنها تا چه اندازه با یکدیگر اختلاف دارند به یقین باید برای به حداقل رساندن استرس شما و آرامش تان تلاش کنند.
 

 دوست گرامی شاید در آن برهه زمانی و طلاق والدین تان آنها به این دلیل که پای شما در میان بوده است  به رغم میل باطنی خود تصمیم گرفتند که دوباره در کنار هم زندگی کنند. حال که به خاطر شما تصمیم گرفتند که حضور یکدیگر را تحمل کنند چرا شما به آنها برای شناخت بیشتر یکدیگر کمک نمی کنید؟ لحظه ای خودتان را به جای آنها بگذارید از چشم مادرتان به زندگی نگاه کنید ،تلاش کنید تا بیشتر پدرتان را بفهمید. احتمال دارد با توجه به شرایط زندگی تان هر یک از والدین تان دچار آسیب های روحی و روانی همچون افسردگی، استرس و اضطراب و… شده باشند.
 

پیشنهاد می کنم در موقعیتی مناسب که هر دو نفر آنها حوصله داشته باشند از آنها بخواهید بنشیند و با شما صحبت کنند از احساستان حرف بزنید.از اینکه از شرایط و وضعیت زندگی خسته شده اید، از رویاهایتان برایشان بگویید، بگویید ممنون هستید از این که میبینید به خاطر شما تصمیم گرفتند که دوباره با هم زندگی کنند اما از این نحوه زندگی از این که با هم زیر یک سقف هستید اما هیچکدام به روحیات و احساسات شخص مقابل اهمیت نمی دهید خسته شده اید.

بگویید که همه تلاش خود را می کنید اما شرایط نا آرام خانه اجازه نمی دهد تا با آرامش بر روی درس های تان تمرکز کنید و اینکه بیشتر از هر زمان دیگری به توجه شان نیاز دارید. در مورد مسائل مالی هم باید خدمتتان عرض کنم رویه پول تو جیبی دادن به فرزند یا همان پول ماهانه / هفتگی در همه خانواده ها یکسان نیست هیچگاه نباید خودتان را با دیگران مقایسه کنید.

بعضی از خانواده ها پول توجیبی به فرزندشان میدهند اما همه هزینه های فرزندشان هم با همان پول می گذرد و بالعکس در برخی خانواده ها همه مایحتاج فرزند تهیه می شود و پول توجیبی  زیادی به او تعلق نمی گیرد. اینکه چه میزان پول در اختیار فرزند قرار گیرد به تصمیم والدین بستگی دارد. احتمال دارد که والدین شما حتی به لحاظ اقتصادی آنچنان درآمدی نداشته باشند که قرار باشد ماهی یک میلیون به شما بپردازند، واقع بین باشید و خودتان را با دیگران مقایسه نکنید اما اگر باز هم متقاعد نشدید در مورد این موضوع هم با والدین تان گفتگو کنید.



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مشاوره ذات صلة