ناشناس
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام، خسته نباشید دو...
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام، خسته نباشید
دو تا سوال در مورد دو روایت دارم که البته تناسبی موضوعی با هم ندارند که خدمتتون مطرح میکنم.
سوال اول اینکه در روایات داریم که مردم به حاکمان و امرای جامعه...
مشاور: حجت الاسلام منتظمی
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم[ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 75، ص 46، بيروت مؤسسه ولا: داراحياء التراث عربي] مردمان از حاكمان خود تأثيرپذيرترند تا از آبا و اجدا خود. يك قاعدة عمومي است که گفتهاند «الناس على دین ملوکهم»، مردم به دین و روش حاکمشاناند كه هر رفتار كه در جامعه مورد تشويق قرار گيرد، توسط ديگران هم ياد گرفته ميشود و در رفتار كننده هم تثبيت ميگردد. يك زمان نماز شب، تشويق ميشد، ايثار و شهادت و جانبازي و معنويت و سلحشوري و پاكي و قداست در جامعه تشويق ميشد و همين فضايل انساني در جامعه به بار مينشست و تثبيت ميشد، امروزه دستهائي در كار است كه رفتارهاي الهي و ديني را تنبيه ميكند و رفتارهاي حيواني و غربي را تشويق، حجاب را با انگِ «عقب افتاده» و «زشت» تنبيه ميكنند، امر به معروف و نهي از منكر را با كتكِ «فضولي در كار مردم موقوف» تنبيه ميگردد در عوض «ارتداد» با عنوان «آزادي انديشه» تشويق ميگردد، بي حجابي «عنوان تمدن و پيشرفت به خود ميگيرد» و... . در نتيجه افرادي كه شخصيت آنها شكل نگرفته، به راحتي تحت تأثير قرار ميگيرند و كم كم متمايل به افكاري ميشوند كه دين را مانعِ بزرگي براي عادات و افكار زشت خويش ميبينند در نتيجه از آن گريزان ميگردند. پس يكي از عوامل عمدة دين گريزي برخي جوانانِ كشور و یا آنچه شما یه آن اشاره کرده اید(وضع اسفناک اخلاقی، اعتقادی و هنجاری جامعه که هر روز دروغ، تهمت، بی اخلاقی، فساد و ... )«بيديني» بعضي از مسئولين است (نه همه مسئولين )كه اين لااباليگري و اباحيگري آنها در گفتار و كردار آنها نيز نمايان است و بواسطة برخي رسانهها تبليغ ميگردد وقتي كه مسئولين فرهنگي و ملوك فاسد شدند، مردم هم از آنها پيروي ميكنند. چرا كه «الناس علي دين ملوكهم»[ . بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 10، ص 8. ]. اكنون كه بعضي از مسئولين دنبال جامعة مدني غربي هستند و آزادي بيبند و باري را ترويج ميكنند و علناً در سخنان خود نكاتي را ميگويند كه با صدها گزارة ديني در تضاد است، جوانان هم متأثر ميشوند و به آن سمت حركت ميكنند. اما کاریر عزیز و محترم با مطالعه زندگی و سیره ائمه علیهم السلام مثل حکومت علوی علی (ع) به این مطلب خواهیم رسید که حتی افرادی که زیر نظر آن حضرت حکومت داری می کردند دارای مشکلات اخلاقی، اعتقادی ...بودند که با آنها نیز برخورد می شد ولی اثرات و نتیجه آن رفتارهای بد باز هم در جامعه باقی می ماند مگر طلحه و زبیر از یاران علی (ع) نبودند که عده ایی را با خود همسو کردند آیا می توان گفت مقصر علی (ع) وانصار ش همجون مالک اشتر ...بوده اند مگر حضرت علي عليهالسلام احياگر حكومت و سياستي نبود كه پيامبر بنا نهاده بود اگرچه خود نيز در پيش برد حكومت نبوي نقش به سزايي داشت، امّا 25 سال پس از رحلت پيامبر، زماني كه زمام حكومت را شخصا به دست گرفت، ميديد چهره حكومت اسلامي كاملاً دگرگون شده و از اهداف پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فاصله گرفته است و براي باز گرداندن جامعه به سيره پيامبر و قرآن بايد تلاشي پي گير و طاقت فرسا انجام دهد. چنان كه ميفرمايد:«اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عِنْدَ اللّهِ مَنْ كانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ اَحَبَّ اِلَيْهِ وَ اِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنْ جَرَّ اِلَيْهِ فائِدَةً وَزادَهُ؛( نهج البلاغه، خطبه 173 .)بي گمان برترين مردم نزد خداوند كسي است كه عمل به حق برايش دوستداشتنيتر از باطل باشد، اگر چه [اين طرفداري از حق و عمل به آن] موجب نقصان و حادثهاي برايش شود و اگر چه باطل برايش سودي به همراه داشته باشد و موجب زيادتي براي او شود.»باز گرداندن اموال غصب شده بيت المال و بر كنار نمودن فرمانداراني كه عثمان آنان را به باطل به كار گماشته بود و اجراي حدود الهي حتي بر نزديكان،نمونهاي از كارهاي حضرت علي عليهالسلام و سيره عملي آن حضرت بر حق مداري حكومت ميتوان شمرد. آیا می شود بگوییم تمام حکومت حضرت علی (ع) مشکل داشته است.یا اینکه باید اینطور بگوییم که منظور حضرت از الناس بأمرائهم اشبه منهم بآبائهم این است که هر کس در هر جایی با هر عنوانی و منصبی خدمت می کند او هم جزء حاكمان حساب شده و باید مسیر حق را طی کند از یک معلم ابتدایی تا کارمند تا استاد دانشگاه.....که حساب کنی هر کدام به اندازه خودشان مسئول هستند. معناى اصلى عقل در لغت:، منع كردن، بستن و نگهداشتن است؛( لتعريفات جرجانى ص 65.) ودر اصطلاح:عقل وسيله و ابزارى در وجود انسان است تا مانع از انجام كارهاى نادرست و بر خلاف سرشت و فطرت انسان گردد. اين ماده داراى يك معناى اصلى است كه بيشتر دلالت بر بستگى و گرفتگى در چيزى مىكند و از آن است عقل كه از گفتن و انجام دادن هر قول و فعل زشت و ناپسند جلوگيرى مىكند»( فرهنگ لغات قرآن، دكتر محمد قريب، ذيل واژهى عقل) در قرآن 49 بار از مادهى عقل استفاده شده كه همه آنها حالت فعلى دارند، 48 بار آن فعل مضارع و يكبار فعل ماضى آمده است. لذا عقل در قرآن به معناى وسيلهاى براى درست انديشيدن و به شناخت حق از باطل رسيدن است. به عبارت ديگر عقل، قوّهى سنجش، و كارش راهگشايى براى انسان است تا راه را از چاه تشخيص دهد.با توجه به مجموعهى آيات قرآن دربارهى «تعقُّل»، «تفكُّر»، «تدبّر» و «تَفَقُّه» كه انسان را به اين سمت و سو مىكشاند، از او مىخواهد زندگى را بر اساس عقل و انديشه بنا نهد تا بتواند خود را از ورطهى هلاكت در دنيا و آخرت، برهاند. اهميت عقل در اسلام در بعضى از گفتار ائمّه عليهمالسلام عقل، عنوان «پيامبر» را گرفته تا ارزش وجودى آن براى ما روشن شود و بدانيم كه عقل، انسان را به عرفان و شناخت مىرساند يعنى همانگونه كه پيامبران براى هدايت عامّهى مردم آمدند، خداوند يك رسول و پيامبر باطنى نيز در طبيعت انسان قرار داده كه او را هدايت نمايد و پيامبران و خوبىها را بشناسد. امام على عليهالسلام مىفرمايد: العقلُ رَسولُ الحَقِّ(غرر الحكم و درر الكلم، ميزان الحكمه ج 6 ص 396.): عقل پيامبر حقّ است. در حديث ديگرى از آن حضرت، عقل، لقبِ «امام» را گرفته يعنى نقش مهمّى در روشنگرىِ بشر دارد و پيشواىِ فكرِ انسان است: العُقولُ اَئِمَّةُ الاَفكار...( ميزان الحكمه، ج 6، ص 400) «كُلُّ ما حَكَم به الشرع حَكمَ به العقل و كل ما حَكَم به العقل حَكَم به الشرع:»: هر چه را شرع حكم كند، عقل هم همان را حكم مىكند و هرچه را عقل حكم كند، شرع هم همان را حكم مىكند. هيچ وقت عقل و شرع متضادّ هم نبوده و نيستند. دين ما چنين نظريّهاى را صحّه نمىگذارد بلكه همانطور كه ملاحظه شد، هماهنگ و در حقيقت و به اصطلاح معروف «يك روح در دو بدن» هستند. افزون بر آن، عقل جايگاهى رفيع در رديف ديگر منابعِ استنباط احكام شرعى دارد و همطراز يكديگرند و مىگوييم: كتاب، سنت، اجماع و عقل، منبعهاى چهارگانهاى هستند كه از آنها احكام شرع بدست مىآيد. حتّى بايد گفت اين عقل، قدرت برداشت از ديگر منابع را دارد و اين هنر و استعدادى است كه عقل، آن رسول باطنى دارد بنابراين عقل، هم بطور مستقلّ، راهگشا براى شرع است و هم بطور كمكيار و پشتيبان، ادلّه شرعى را يارى مىنمايد. امام على عليهالسلام در تقسيم عقل به اين نوع آن توجه داشتهاست:العقلُ عقلان: عقلُ الطبعِ و عقلُ التَّجرِبةِ و كِلاهُما يَؤَدّى المَنفَعَةَ(خردگرايى در قرآن و حديث، ص 44): عقل دو گونه است عقلى كه در سرشت و فطرت انسان است و عقلى كه ازراه تجربه كسب مىشود و هر دو سود آور و منفعتزا مىباشند.عقل تجربى را نمىتوان مصون از اشتباه دانست و عملكرد علم تجربى طى قرون متمادى اين مطلب را به روشنى براى انسان عصر انفجارِ ارتباطات ثابت كردهاست اگر از منظر احاديث ائمّه عليهمالسلام بنگريم،به حقيقت مطلب خواهيم رسيد. انسانى كه با تلاش در دنيا و انجام كارهاى پسنديده براى رضاى خدا، آخرتِ خود را آباد مىكند، نه تنها نادان و بىعقل نيست بلكه به مراحل بالايى از عقل و آگاهى رسيدهاست. على عليهالسلام در اين باره مىفرمايد: كسى كه خانهى اقامتِ(آخرتِ) خود را آبادمىكند، انسانِ خردمندى است: مَن عَمَّرَ دارَ اقامَتِهِ فَهُوَ العاقلُ.( ميزانالحكمه، ج 6، ص 418.) اگر كسى را مشاهده كرديد كه به فكرِ تهيّهى زاد و توشه براى آخرت است، اورا همصحبت عقل بدانيد: مِنَ العقلِ التَّزَوُّدُ لِيَومِالمَعاد.( غررالحكم ، ص732.)