r
با سلام و خسته نباشید. مادر من از 20 سالگی وسواس شدید...
با سلام و خسته نباشید.
مادر من از 20 سالگی وسواس شدید داشته و فکر میکنم متفاوت با وسواس های دیگه هست.
حالا 55 سالش هست وتا حالا هیچ گونه اقدامی برای رفع شدنش انجام نداده و نمیده از دست ما هم کاری بر نمیاد چون خودش نمیخواد که بیماریش رفع بشه.
ولی حالا من دارم قربانی این بیماری میشم.
در مورد اینکه گفتم با بقیه متفاوت هست:اون از کلمات عجیبی استفاده میکنه و سرو صداهاش منو خیلی اذیت میکنه(این سرو صدا ها وکاراش تقریبا توی تمام طول روز هست حتی موقع ناهار درست کردن و حموم رفتن و فیلم نگاه کردن) خیلی وقتا هم میکوبه رو زمین من نسبت به تمام حرکاتش حساس شدم و تقریبا 5 سال هست که اینجوری شدم ولی فکر میکنم که دارم بدتر میشم چون من از دست مامانم الان روزی حداقل یک بار گریه میکنم و شدیدا افسرده شدم دوست ندارم بیرون برم یا با کسی حرف بزنم واقعا از دست وسواس بودن مادرم خسته شدم نه میتونم خودمو از این محیط دور کنم نه کاری از دستم بر میاد کاملا نا امید شدم.
کار بابام بیرون از شهره و حتی به بابام هم اجازه نمیده که زود به زود برگرده خونه(2 هفته یک بار بابامو میبینم) و این مسعله هم خیلی ناراحتم میکنه.
وضعم یه طوری شده که من که امسال میخواستم برای ارشد بخونم نتونستم چون تو خونه خیلی اذیت میشم و نمیتونم تمرکز بکنم و کتابخونه هم نمیتونم برم چون نرمیه غضروف و اسپاسم عضلانی دارم و دکتر بهم گفته که نباید پامو خم کنم و نباید به پشتم فشار وارد بشه.
خواهشی که ازتون دارم اینه که راهنماییم کنین که حداقل برای یک سال من باید چیکار بکنم که بتونم درس بخونمو و با این مشکلات چطور کنار بیام.ممنون.
مشاور: سید حبیب الله احمدی
باسلام. مسئله ی مادر شما بسیار جدی به نظر می رسد. حتی این احتمال وجود دارد که مسئله ی ایشان، اختلالی شدیدتر از وسواس باشد. توصیه ی اکید بنده این است که سعی کنید از طریق پدر، فامیل های مادر یا هرکسی که احساس می کنید بر مادرتان اندکی نفوذ دارد، او را به نزد یک روانپزشک مجرب ببرید. احساس شما در حال حاضر کاملاً طبیعی و قابل درک است چون مادرتان شدیداً نیاز به مداخله ی فوری روانپزشکی دارند، ممکن است به نظر خودشان هیچ مشکلی نداشته باشند اما این وظیفه ی انسانی خانواده و اعضای فامیل است که برای بهبود ایشان تلاش کنند و حتی به اجبار هم که شده ایشان را تحت مداخله ی روانپزشکی قرار دهند. در مورد خودتان هم باید بگویم احساس ناکامی و افسردگی شما در این شرایط دشوار، کاملاً طبیعی است. اما برای اینکه بتوانید از این یکسال حداکثر استفاده را نمایید و انشاءالله در آزمون ارشد پذیرفته شوید، بهتر است که کمی الگوی رفتاری زندگی روزمره ی خود را عوض کنید. مسلماً این احساس افسردگی، شما را در حالت انجماد قرار می دهد، به طوریکه نه دوست دارید بیرون بروید و نه باکسی ارتباط برقرار کنید. ولی همین عدم ارتباط و ماندن در این محیط ناکام کننده، خود بر افسردگی شما می افزاید و بدین ترتیب، یک دور معیوب شکل می گیرد. بنابراین بهتر است حتی اگر برایتان خوشایند نیست، ارتباطات خود را با دوستان و اعضای فامیل، بیشتر کنید و مخصوصاً سعی کنید ساعات مطالعاتی خود را با دوستانتان بگذارنید. این رفتارها در ابتدا بسیار دشوار است و مطمئناً احساس می کنید که انرژی روانی و جسمانی لازم را برای انجام دادن آن ها ندارید، اما هنگامی که به این رفتار، مبادرت بورزید، به تدریج خلقتان بالا خواهد آمد و می توانید با کیفیت بیشتری به مطالعه برای آزمون ارشد بپردازید و با سازگاری خلقی و روانی بهتری با وضع کنونی خانواده ی خود کنار بیایید.