Wednesday, September 11, 2019
الوقت المقدر للدراسة:
موارد بیشتر برای شما

آثار موسیقى بر انسان

پرسش :

موسیقى چه آثارى بر انسان دارد؟ برخى از آن ستایش مى کنند و برخى از زیان هاى آن مى گویند. واقع مطلب چگونه است؛ خوب یا بد؟


پاسخ :
موسیقى انواع متفاوتى دارد و هر یک داراى آثار و کارکردهاى ویژه اى است. شاید هیچ چیز را نتوان مانند موسیقى تنوع پذیر دانست. تفاوت گونه هاى مختلف موسیقى، چنان گسترده است که مى توان، هم بیشترین لذت ها را از آن برد و هم سخت ترین شکنجه ها را با آن انجام داد.

امروزه با گونه هایى از موسیقى، روش «موسیقى درمانى» ابداع گردیده و در عین حال برخى از اقسام آن، آثار بسیار ویرانگرى در روح و روان آدمى بر جاى مى گذارد. از این رو هشدارهاى زیادى از سوى برخى از پژوهش گران، درباره پیامدهاى ناگوار برخى از گونه هاى موسیقى ـ به ویژه آهنگ هاى تند و هیجان انگیز غربى ـ داده شده است. بعضى از این هشدارها از ناحیه تأثیر بر خرد و شعور و بر سلسله اعصاب آدمیان است.

باید توجه داشت که:
1. حدود و چگونگى تأثیرات سوء موسیقى، متفاوت است و همواره یکسان نیست. این تفاوت ها ناشى از چند امر است: تفاوت گونه هاى موسیقى، تفاوت در ویژگى هاى شنونده (مانند میزان اثرپذیرى او وضعیت جسمانى، روحى و روانى او)، چگونگى و کمّ و کیف استفاده از موسیقى و تفاوت در شرایط و اوضاعى که در آن موسیقى نواخته و یا شنیده مى شود.

2. حکم شرعى موسیقى، لزوما تابع آثار جسمانى یا روانى آن نیست. آنچه در نگاه دینى اهمیت ویژه دارد، آثار معنوى است. بدون شک اسلام با چیزى که انسان را از یاد خدا غافل کند، یا در شهوات و هوس هاى مادى فرو برد، یا عمر او را به بیهودگى و امور لغو سرگرم سازد و وى را از دستیابى به کمالات عالى انسانى و تقرب الى اللّه (هدف اصلى آفرینش) باز دارد، روى خوش نشان نمى دهد. بنابراین چه بسا گونه اى از موسیقى، داراى هیچ گونه زیان جسمانى نباشد؛ ولى به جهت تخریب بناى رفیع معنویت و دور ساختن انسان از یاد خدا و پرورش روح دنیاطلبى و انگیزش شهوات، مورد نهى اسلام قرار گیرد. البته اگر موسیقى از نظر جسمانى نیز داراى زیان هاى قابل توجه باشد، مورد نهى اسلام است؛ ولى نگاه اساسى اسلام به آن، از منظر معنوى است؛ نه مادى و جسمانى.

تأثیر موسیقى بر عقل:
شأن و ویژگى عقل، آن است که «معتدل» و «متین» باشد؛ یعنى، با حفظِ استوارى و پختگى اش، بتواند به هر صورت ممکن از چاشنى هاى لذّت و سرور، خیال، انفعال و تحریک بهره مند باشد. امّا موسیقى گاه چنان یکه تاز میدان لذّت و نشاط، خیال، تحریک و احساس است که آدمى را دچار حالتِ «طَرَب» مى سازد. این تأثیر، باعثِ کاهش یا سلبِ فعالیت عقل و دورى آن از محاسبات جدّى، دقیق و واقع بینانه است.

جوانى که موسیقى گرا و «طَرب خواه» است، براى زدودنِ افسردگى اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مى دهد تا دیگرى برایش بخواند و بنوازد و او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگى و پژمردگى احساس کند، سعى در شناختِ علت ها و راه کارهاى آن مى کند تا با یافتن آنها، عوامل خوشىِ ماندگار و معقول را در خود فراهم سازد.

جوانِ موسیقى گرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمان هاى مجازى و آنى روى مى آورد. چنین کسى که خواسته اش را در «موسیقى» مى بیند، هیچ وقت به خود، و عقل و اراده اش این زحمت را نمى دهد که ببیند و بفهمد کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه راه و چاهى فراروى او است. آیا دوستِ ناباب، او را به بیراهه کشانده و یا سستى در انجامِ دادن وظایفِ دینى و الهى، او را دل افسرده کرده است؟

پس اینکه «موسیقى، عقل را به خواب مى برد» یک شعار نیست؛ بلکه در مواردى یک واقعیت است. براى فهم حقایق باید چشم گشود، نه دیدگان را بست.

موسیقى خِرَد را به خواب مى برد؛ یعنى، باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى شود که کم کم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمان ها مى شود. و نیز مبناى محاسبات، اشکالات و راه حلّ ها را به فراموشى مى برد! انسان دردهایى دارد که درمانش تنها با خردورزى، اراده و تغییر شرایط و علل میسّر است؛ ولى وقتى مى بیند نوار موسیقى آن را حلّ کرده، همان را درمانِ درد خود مى داند و دیگر هیچ! اینجا است که آن درد، همچنان عمق و شدّت پیدا مى کند و وى بیشتر به نوار روى مى آورد ... این روند تا آنجا ادامه مى یابد که از آهنگ هاى معمولى، به تند و از شرقى به غربى رو مى کند و....!

افلاطون مى گوید: «وقتى ریتمِ موسیقى تغییر مى کند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل مى شود»؛ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد؛ بلکه موسیقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه مى راند، در حالى که عقل اساسِ جامعه است.
وقتى عقل ملاک تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز متین و حساب شده خواهد بود. اما سستى در خرد، موجب رکود و سستى در عمل نیز مى گردد. اینکه شخصى با شنیدن آهنگ به رفتارهاى سبک دست مى زند، معلوم مى شود که عقل او دچارِ خفّت و سبکى گردیده و تنها احساس است که بر وى حکم مى راند.1


پی نوشت‌:
1. محمدتقى، صدیقین اصفهانى، غنا، موضوعا و حکما، ص 18.
 
منبع: پرسش‌ها و پاسخ‌هاى برگزیده، حمیدرضا شاکرین؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها، دفتر نشر معارف، 1384.


ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ ذات صلة