حقیقت روح در قرآن کریم
پرسش :
قرآن کریم در تبیین حقیقت روح چه می فرماید؟
پاسخ :
در سوره شمس سوگند به روح آدمى و خالق روح خورده شده است. همان خداوندى که «روح» را آفرید و قواى روحى انسان را تنظیم کرد، از حواس ظاهر گرفته که مقدمه ادراکات روح اند تا نیروى تفکّر، حافظه، تخیّل، ادراک، ابتکار، اراده و تصمیم؛ «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها»(1)؛ (و سوگند به روح آدمى و آن کس که آن را [آفریده و] موزون ساخته). پس از تنظیم این قوا طرق هدایت را به او آموخت و راه فجور و تقوا را به او نشان دارد؛ «فَأَلْهَمَها فُجُوْرَها وَ تَقْواها»(2)؛ (سپس فجور و تقوایش [شر و خیرش] را به او الهام کرده است).
با اینکه قواى روحى انسان بسیار متنوّع و فراوان است ولى از میان تمام آنها قرآن در اینجا روى مسأله الهام فجور و تقوا (درک حسن و قبح) انگشت گذارده؛ چرا که این مسأله در سرنوشت انسان و خوشبختى و بدبختى او فوقالعاده مؤثّر است. از سویی همیشه سوگند دلیل بر اهمیّت و عظمت است؛ هم اهمیّت موضوع قسم و هم مقسم له و مخصوصآ سوگندهاى قرآن براى وادار کردن انسان ها به اندیشه بیشتر در آیات عظمت الهى است. به علاوه در این آیه «نفس» به صورت نکره ذکر شده؛ که در اینگونه موارد براى تأکید و اهمیّت موضوع یا کثرت آن است.(3)
آیه 85 سوره اسراء نیز اشاره به سؤالى مى کند که از سوى جمعى از مشرکان یا اهل کتاب مطرح شده بود. آنها خدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله) رسیدند و سؤالاتى از جمله درباره روح کردند؛ همان گونه که قرآن مى فرماید: (از تو درباره روح سؤال مىکنند)؛ «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوْحِ»، سپس قرآن به پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) دستور مى دهد. (به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است)؛ «قُلِ الرُّوْحُ مِنْ أمْرِ رَبِّى». این پاسخ سربسته، اشارهاى پر معنى به اسرارآمیز بودن این پدیده بزرگ عالم هستى است؛ و براى اینکه کسى نگوید چرا تمام اسرار روح بازگو نشده است؟ در پایان آیه مى افزاید: (جز اندکى از علم و دانش به شما داده نشده است)؛ «وَ ما اُوْتیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلِیْلا». و با این علم قلیل و دانش اندک جاى تعجّب نیست که از اسرار روح آگاه نشوید. (مخصوصآ در آن زمان و در آن محیط)
در بعضى از روایات از ابن عباس نقل شده است که قریش بعضى از سران خود را به سراغ دانشمندان یهود در مدینه فرستادند و گفتند: از آنها درباره محمد(صلی الله علیه و آله) سؤال کنید، چرا که آنها اهل کتاب اند و اطلاعاتى دارند که نزد ما نیست. آنها به مدینه آمدند و از دانشمندان یهود سؤال کردند؛ آنها در پاسخ گفتند: سه مطلب را از او سؤال کنید: داستان «اصحاب کهف»، «ذى القرنین»، و «مسأله روح». اگر پاسخ همه آنها را داد و یا از پاسخ همه ساکت شد، پیامبر نیست؛ ولى اگر بعضى را پاسخ گفت و در برابر بعضى سکوت کرد او پیامبر است.
سران قریش به مکه برگشتند و سؤالات را مطرح کردند؛ پیامبر(صلوات الله علیه) شرح مبسوطى درباره «ذىالقرنین» و «اصحاب کهف» بیان فرمود ولى درباره سؤال از روح تنها به همین پاسخ سربسته، به فرمان خدا، قناعت کرد.(4) اگر چه درباره معنى روح در آیه فوق، هم در روایات معصومین و هم کلمات مفسّران، تفسیرهاى مختلفى وارد شده؛ ولى غالب این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است، و روح انسانى از جمله مفاهیمى است که در مدلول آیه فوق داخل است.(5)
علاوه بر این در سوره «حجر» سخن از گفتگوى خداوند با فرشتگان است که درباره آفرینش بشر گفتگو مى کنند. در آن هنگام که به آنها خطاب کرد و فرمود: «من انسانى را از خاک خشکیده اى که از گل تیره رنگ بدبوئى گرفته شده مى آفرینم، و بعد از آنکه جسم او را نظام بخشیدم و از روح خودم در او دمیدم در برابر او سجده کنید».
در این آیه دو نکته جلب توجّه مى کند: نخست اضافه روح انسان به خداوند است، که مى فرماید: از روح خودم، که این دلیل بر نهایت عظمت و اهمیّت روح انسانى است، و به اصطلاح از قبیل اضافه تشریفیه است، مانند: «بیت الله»؛ (خانه خدا) و «شهر الله»؛ (ماه خدا) که اشاره به اهمیّت خانه کعبه و عظمت ماه مبارک رمضان است؛ وگرنه همه جا خانه او و همه ماه ها ماه او است. دیگر امر به سجده تمام فرشتگان در برابر آدم(علیه السلام) بعد از نفخ روح است؛ و این دلیل دیگرى است بر عظمت مقام انسان. چرا که سجده یعنى نهایت خضوع، آن هم از ناحیه همه فرشتگان، بهترین نشانه مقام والاى آدم(علیه السلام) محسوب مى شود.
همچنین در آیه 14 سوره مومنون بعد از اشاره به آفرینش نطفه و تطوّرات جنین و لباس هاى گوناگونى که بر اندام این ذرّه بى مقدار در مراحل مختلف مى پوشاند لحن سخن را تغییر داده و مى فرماید: (سپس ما آفرینش جدید به انسان دادیم)؛ «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقآ آخَر».
تعبیر به «إِنْشاء»؛ (ایجاد) در این مرحله برخلاف مراحل قبل که تعبیر به خلقت شده است، به اضافه تعبیر به «ثُمّ» که معمولا براى فاصله به کار مى رود؛ دلیل بر این است که آفرینش در این مرحله کاملا با مراحل قبل تفاوت داشت، و این نشان مى دهد که منظور همان آفرینش روح است که بعد از تکامل جسم به آن تعلّق مى گیرد. جالب اینکه تعبیر به «خَلْقآ آخَرَ»؛ (آفرینش دیگرى) مى کند که تعبیرى است اسرارآمیز و سربسته، برخلاف تعبیرات قبل که سخن از «نطفه» و «علقه» و «مضغة» و «عظام» و «لحم» به میان آورده که همه مفاهیمى است شناخته شده، و این نیز دلیل دیگرى است بر تفاوت مرحله اخیر با مراحل قبل.
عجب اینکه بعضى از مفسّران تفسیرهایى براى این آفرینش جدید ذکر کرده اند که ابدآ با روح آیه سازگار نیست. از جمله اینکه منظور از اِنْشاء خَلق آخر روئیدن دندان ها و موهاى بدن است!(6) در حالى که هیچگونه تناسبى با تعبیرات آیه ندارد و مسلّمآ روئیدن دندان ها و موها هرگز از نظر اهمیّت در ردیف سایر تطوّرات مختلف جنین نخواهد بود.
در پایان آیه جمله عجیب دیگرى آمده است که نشانه دیگرى بر اهمیّت فوقالعاده خلقت انسان در مرحله اخیر یا مجموع این مراحل است؛ مى فرماید: «فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقِینَ»؛ آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و شایستگى را در چنان موجود ناچیزى آفریده و آفرین بر او و بر خلقت بى نظیرش. «تبارک» از مادّه «برک» (بر وزن برگ) به معنى سینه شتر است؛ و از آنجا که وقتى شتر سینه بر زمین مى نهد داراى نوعى ثبات مى شود این واژه به معنى ثبات و دوام آمده است؛ و از آنجا که هر نعمتى مداوم باشد داراى اهمیّت بیشترى است چنین نعمت هایى را با برکت مى نامند. در واقع به کار رفتن این واژه در مورد خداوند اشاره به عظمت و ثبات و جاودانگى ذات پاک او است.
همچنین در آیه 42 سوره زمر اشاره به مسأله بقاء روح مى کند؛ با این تعبیر که مى گوید: (خداوند ارواح را به هنگام مرگ مىگیرد و قبض مىکند)؛ «اَللهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها». با توجّه به اینکه «توفى» به معنى قبض کردن و دریافت کامل است و «انفس» به معنى ارواح مى باشد؛ روشن مى شود که در حال مرگ روح به طور کامل به فرمان خدا از بدن جدا مى شود، ولى به هنگام خواب این جدایى به طور ناقص صورت مى گیرد؛ «وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها». سپس به عدم بازگشت بعضى از ارواح در حال خواب و بازگشت بعضى دیگر تا سرآمد و اجل معیّنى، اشاره کرده؛ و مىافزاید: (در اینها نشانه هایى است از عظمت و قدرت خداوند براى کسانى که تفکر و اندیشه مى کنند)؛ «اِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُوْنَ».(7)
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که انسان ترکیبى از روح و جسم است؛ و روح گوهر غیر مادّى است، و خواب مرحله ضعیفى از مرگ و ضعیف شدن رابطه روح و جسم است. همچنین استفاده مى شود که مرگ به معنى فنا و نابودى نیست؛ بلکه نوعى بقا و ادامه حیات است.
نتیجه اینکه: روح انسانى با تمام قوا و نیروهایش که از پیچیده ترین و شگفت انگیزترین پدیده هاى جهان هستى است از نشانه هاى بزرگ خدا است. حال چگونه ممکن است خالق این همه علم و قدرت و فکر و اندیشه و ذوق و ابتکار و اراده و تصمیم، طبیعت بى شعورى باشد که فاقد هرگونه علم و فکر و اندیشه و ابتکار است.
بلکه به عکس این قطره ها و جویبارهاى کوچک نشانه وجود اقیانوس بزرگى است که اینها همگى از آن سرچشمه گرفته، و این شعاع هاى کمرنگ پرتوى از آن آفتاب بزرگ است.
پینوشتها:
(1). قرآن کریم، سوره الشمس، آیه 7.
(2). همان، همان، آیه 8.
(3). تفسیر روح البیان، حقى بروسوى اسماعیل، دارالفکر، بیروت، بى تا، ج 10، ص 443، [سوره شمس(91): آیات 5 الى 9]؛ روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 15، ص 360 بعضى از مفسّران نیز احتمال دادهاند که «نفس» در آیه بالا اشاره به روح و جسم هر دو مىباشد، هرچند جمله (فالهمها فجورها و تقواها) تناسب بیشترى با روح دارد؛ و همچنین آیه (قدافلح من زکاها).
(4). روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 8، ص 144.
(5). در تفسیر المیزان اقوال متعدّدى در این زمینه نقل شده؛ از جمله اینکه منظور از «روح» همان روحى است که در آیه شریفه (یوم یقوم الروح و الملائکة صفآ) آمده دیگر اینکه منظور جبرئیل است و بعضى گفتهاند منظور قرآن است، و آخرین تفسیر این است که منظورروح انسانى است سپس مىافزاید متبادر از اطلاق روح، همین است المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی سید محمد حسین، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ پنجم، 1417 هـ ق، ج 13، ص 195.
(6). این احتمال در روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 9، ص218؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364 هـ ش، ج 13، ص 109، از بعضى از مفسّران نقل شده است.
(7). فخررازى در تفسیرش در ذیل این آیه مىگوید: خداوند حکیم پیوند روح آدمى را باجسم او به سه گونه تنظیم کرده است: گاهى پرتو روح به جمیع اجزاى ظاهر و باطن بدنمىافتد و این حالت بیدارى است، و گاه از ظاهر گرفته مىشود و در باطن باقى است و اینحالت خواب است، و گاه پرتوش از ظاهر و باطن برچیده مىشود و این حالت مرگ است؛ مفاتیح الغیب، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر رازی، نشر دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420هـ ق، ج 26، ص 457.
منبع: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ نهم، ج 2، ص 121.
در سوره شمس سوگند به روح آدمى و خالق روح خورده شده است. همان خداوندى که «روح» را آفرید و قواى روحى انسان را تنظیم کرد، از حواس ظاهر گرفته که مقدمه ادراکات روح اند تا نیروى تفکّر، حافظه، تخیّل، ادراک، ابتکار، اراده و تصمیم؛ «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها»(1)؛ (و سوگند به روح آدمى و آن کس که آن را [آفریده و] موزون ساخته). پس از تنظیم این قوا طرق هدایت را به او آموخت و راه فجور و تقوا را به او نشان دارد؛ «فَأَلْهَمَها فُجُوْرَها وَ تَقْواها»(2)؛ (سپس فجور و تقوایش [شر و خیرش] را به او الهام کرده است).
با اینکه قواى روحى انسان بسیار متنوّع و فراوان است ولى از میان تمام آنها قرآن در اینجا روى مسأله الهام فجور و تقوا (درک حسن و قبح) انگشت گذارده؛ چرا که این مسأله در سرنوشت انسان و خوشبختى و بدبختى او فوقالعاده مؤثّر است. از سویی همیشه سوگند دلیل بر اهمیّت و عظمت است؛ هم اهمیّت موضوع قسم و هم مقسم له و مخصوصآ سوگندهاى قرآن براى وادار کردن انسان ها به اندیشه بیشتر در آیات عظمت الهى است. به علاوه در این آیه «نفس» به صورت نکره ذکر شده؛ که در اینگونه موارد براى تأکید و اهمیّت موضوع یا کثرت آن است.(3)
آیه 85 سوره اسراء نیز اشاره به سؤالى مى کند که از سوى جمعى از مشرکان یا اهل کتاب مطرح شده بود. آنها خدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله) رسیدند و سؤالاتى از جمله درباره روح کردند؛ همان گونه که قرآن مى فرماید: (از تو درباره روح سؤال مىکنند)؛ «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوْحِ»، سپس قرآن به پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) دستور مى دهد. (به آنها بگو روح از فرمان پروردگار من است)؛ «قُلِ الرُّوْحُ مِنْ أمْرِ رَبِّى». این پاسخ سربسته، اشارهاى پر معنى به اسرارآمیز بودن این پدیده بزرگ عالم هستى است؛ و براى اینکه کسى نگوید چرا تمام اسرار روح بازگو نشده است؟ در پایان آیه مى افزاید: (جز اندکى از علم و دانش به شما داده نشده است)؛ «وَ ما اُوْتیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلِیْلا». و با این علم قلیل و دانش اندک جاى تعجّب نیست که از اسرار روح آگاه نشوید. (مخصوصآ در آن زمان و در آن محیط)
در بعضى از روایات از ابن عباس نقل شده است که قریش بعضى از سران خود را به سراغ دانشمندان یهود در مدینه فرستادند و گفتند: از آنها درباره محمد(صلی الله علیه و آله) سؤال کنید، چرا که آنها اهل کتاب اند و اطلاعاتى دارند که نزد ما نیست. آنها به مدینه آمدند و از دانشمندان یهود سؤال کردند؛ آنها در پاسخ گفتند: سه مطلب را از او سؤال کنید: داستان «اصحاب کهف»، «ذى القرنین»، و «مسأله روح». اگر پاسخ همه آنها را داد و یا از پاسخ همه ساکت شد، پیامبر نیست؛ ولى اگر بعضى را پاسخ گفت و در برابر بعضى سکوت کرد او پیامبر است.
سران قریش به مکه برگشتند و سؤالات را مطرح کردند؛ پیامبر(صلوات الله علیه) شرح مبسوطى درباره «ذىالقرنین» و «اصحاب کهف» بیان فرمود ولى درباره سؤال از روح تنها به همین پاسخ سربسته، به فرمان خدا، قناعت کرد.(4) اگر چه درباره معنى روح در آیه فوق، هم در روایات معصومین و هم کلمات مفسّران، تفسیرهاى مختلفى وارد شده؛ ولى غالب این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع است، و روح انسانى از جمله مفاهیمى است که در مدلول آیه فوق داخل است.(5)
علاوه بر این در سوره «حجر» سخن از گفتگوى خداوند با فرشتگان است که درباره آفرینش بشر گفتگو مى کنند. در آن هنگام که به آنها خطاب کرد و فرمود: «من انسانى را از خاک خشکیده اى که از گل تیره رنگ بدبوئى گرفته شده مى آفرینم، و بعد از آنکه جسم او را نظام بخشیدم و از روح خودم در او دمیدم در برابر او سجده کنید».
در این آیه دو نکته جلب توجّه مى کند: نخست اضافه روح انسان به خداوند است، که مى فرماید: از روح خودم، که این دلیل بر نهایت عظمت و اهمیّت روح انسانى است، و به اصطلاح از قبیل اضافه تشریفیه است، مانند: «بیت الله»؛ (خانه خدا) و «شهر الله»؛ (ماه خدا) که اشاره به اهمیّت خانه کعبه و عظمت ماه مبارک رمضان است؛ وگرنه همه جا خانه او و همه ماه ها ماه او است. دیگر امر به سجده تمام فرشتگان در برابر آدم(علیه السلام) بعد از نفخ روح است؛ و این دلیل دیگرى است بر عظمت مقام انسان. چرا که سجده یعنى نهایت خضوع، آن هم از ناحیه همه فرشتگان، بهترین نشانه مقام والاى آدم(علیه السلام) محسوب مى شود.
همچنین در آیه 14 سوره مومنون بعد از اشاره به آفرینش نطفه و تطوّرات جنین و لباس هاى گوناگونى که بر اندام این ذرّه بى مقدار در مراحل مختلف مى پوشاند لحن سخن را تغییر داده و مى فرماید: (سپس ما آفرینش جدید به انسان دادیم)؛ «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقآ آخَر».
تعبیر به «إِنْشاء»؛ (ایجاد) در این مرحله برخلاف مراحل قبل که تعبیر به خلقت شده است، به اضافه تعبیر به «ثُمّ» که معمولا براى فاصله به کار مى رود؛ دلیل بر این است که آفرینش در این مرحله کاملا با مراحل قبل تفاوت داشت، و این نشان مى دهد که منظور همان آفرینش روح است که بعد از تکامل جسم به آن تعلّق مى گیرد. جالب اینکه تعبیر به «خَلْقآ آخَرَ»؛ (آفرینش دیگرى) مى کند که تعبیرى است اسرارآمیز و سربسته، برخلاف تعبیرات قبل که سخن از «نطفه» و «علقه» و «مضغة» و «عظام» و «لحم» به میان آورده که همه مفاهیمى است شناخته شده، و این نیز دلیل دیگرى است بر تفاوت مرحله اخیر با مراحل قبل.
عجب اینکه بعضى از مفسّران تفسیرهایى براى این آفرینش جدید ذکر کرده اند که ابدآ با روح آیه سازگار نیست. از جمله اینکه منظور از اِنْشاء خَلق آخر روئیدن دندان ها و موهاى بدن است!(6) در حالى که هیچگونه تناسبى با تعبیرات آیه ندارد و مسلّمآ روئیدن دندان ها و موها هرگز از نظر اهمیّت در ردیف سایر تطوّرات مختلف جنین نخواهد بود.
در پایان آیه جمله عجیب دیگرى آمده است که نشانه دیگرى بر اهمیّت فوقالعاده خلقت انسان در مرحله اخیر یا مجموع این مراحل است؛ مى فرماید: «فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخالِقِینَ»؛ آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و شایستگى را در چنان موجود ناچیزى آفریده و آفرین بر او و بر خلقت بى نظیرش. «تبارک» از مادّه «برک» (بر وزن برگ) به معنى سینه شتر است؛ و از آنجا که وقتى شتر سینه بر زمین مى نهد داراى نوعى ثبات مى شود این واژه به معنى ثبات و دوام آمده است؛ و از آنجا که هر نعمتى مداوم باشد داراى اهمیّت بیشترى است چنین نعمت هایى را با برکت مى نامند. در واقع به کار رفتن این واژه در مورد خداوند اشاره به عظمت و ثبات و جاودانگى ذات پاک او است.
همچنین در آیه 42 سوره زمر اشاره به مسأله بقاء روح مى کند؛ با این تعبیر که مى گوید: (خداوند ارواح را به هنگام مرگ مىگیرد و قبض مىکند)؛ «اَللهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها». با توجّه به اینکه «توفى» به معنى قبض کردن و دریافت کامل است و «انفس» به معنى ارواح مى باشد؛ روشن مى شود که در حال مرگ روح به طور کامل به فرمان خدا از بدن جدا مى شود، ولى به هنگام خواب این جدایى به طور ناقص صورت مى گیرد؛ «وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها». سپس به عدم بازگشت بعضى از ارواح در حال خواب و بازگشت بعضى دیگر تا سرآمد و اجل معیّنى، اشاره کرده؛ و مىافزاید: (در اینها نشانه هایى است از عظمت و قدرت خداوند براى کسانى که تفکر و اندیشه مى کنند)؛ «اِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُوْنَ».(7)
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که انسان ترکیبى از روح و جسم است؛ و روح گوهر غیر مادّى است، و خواب مرحله ضعیفى از مرگ و ضعیف شدن رابطه روح و جسم است. همچنین استفاده مى شود که مرگ به معنى فنا و نابودى نیست؛ بلکه نوعى بقا و ادامه حیات است.
نتیجه اینکه: روح انسانى با تمام قوا و نیروهایش که از پیچیده ترین و شگفت انگیزترین پدیده هاى جهان هستى است از نشانه هاى بزرگ خدا است. حال چگونه ممکن است خالق این همه علم و قدرت و فکر و اندیشه و ذوق و ابتکار و اراده و تصمیم، طبیعت بى شعورى باشد که فاقد هرگونه علم و فکر و اندیشه و ابتکار است.
بلکه به عکس این قطره ها و جویبارهاى کوچک نشانه وجود اقیانوس بزرگى است که اینها همگى از آن سرچشمه گرفته، و این شعاع هاى کمرنگ پرتوى از آن آفتاب بزرگ است.
پینوشتها:
(1). قرآن کریم، سوره الشمس، آیه 7.
(2). همان، همان، آیه 8.
(3). تفسیر روح البیان، حقى بروسوى اسماعیل، دارالفکر، بیروت، بى تا، ج 10، ص 443، [سوره شمس(91): آیات 5 الى 9]؛ روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 15، ص 360 بعضى از مفسّران نیز احتمال دادهاند که «نفس» در آیه بالا اشاره به روح و جسم هر دو مىباشد، هرچند جمله (فالهمها فجورها و تقواها) تناسب بیشترى با روح دارد؛ و همچنین آیه (قدافلح من زکاها).
(4). روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 8، ص 144.
(5). در تفسیر المیزان اقوال متعدّدى در این زمینه نقل شده؛ از جمله اینکه منظور از «روح» همان روحى است که در آیه شریفه (یوم یقوم الروح و الملائکة صفآ) آمده دیگر اینکه منظور جبرئیل است و بعضى گفتهاند منظور قرآن است، و آخرین تفسیر این است که منظورروح انسانى است سپس مىافزاید متبادر از اطلاق روح، همین است المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی سید محمد حسین، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ پنجم، 1417 هـ ق، ج 13، ص 195.
(6). این احتمال در روح المعانى فی تفسیر القرآن الکریم، آلوسی سید محمود، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415هـ ق، ج 9، ص218؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364 هـ ش، ج 13، ص 109، از بعضى از مفسّران نقل شده است.
(7). فخررازى در تفسیرش در ذیل این آیه مىگوید: خداوند حکیم پیوند روح آدمى را باجسم او به سه گونه تنظیم کرده است: گاهى پرتو روح به جمیع اجزاى ظاهر و باطن بدنمىافتد و این حالت بیدارى است، و گاه از ظاهر گرفته مىشود و در باطن باقى است و اینحالت خواب است، و گاه پرتوش از ظاهر و باطن برچیده مىشود و این حالت مرگ است؛ مفاتیح الغیب، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر رازی، نشر دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420هـ ق، ج 26، ص 457.
منبع: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ نهم، ج 2، ص 121.